بیداری

 ایشان توی آفیسه و وبینار دارد و رفته است بالا. یکسره باران میبارد. قار قار یخچال کوچیکه با تیک تیک ساعت روی دیوار دست به یکی کردند تا سکوت شبم را به هم بریزند. 

از صبح یکسره باران میبارد و هوا سرد است جوریکه کلاه به سر نشسته ام زیر یک پتو نرم و گرم با ژاکت و پاهایم سرد هستند هنوز. 

با این همه من سرما را دوست دارم! 

امروز روزی بود که خانه ماندیم و پیاده روی هم نرفتیم. تنها یک نیم ساعتی رفتیم خانه ای  دیدیم که خوشمان آمد و درباره اش باید فکر  کنیم.

 فرشته را هم بردیم و نشست توی  ماشین تا ما بیاییم. همه چیز را میفهمد و تنها زبان ندارد،  آخر مهر و وفا و مهربانیست که در برابرش کم می‌آورم. هوای سرد و بارانی پرنده ها  را به خانه نزدیکتر میکند و دور تا دور خانه ام مینشینند  برای مشتی دانه. 

ایشان دیشب حالش خوب نبود و این شد که صبحانه نخورد اگر هم میخواست  بخورد نان نداشتیم. من شبها خمیررا درست میکنم و صبح نان پزی داریم آنهم یکدانه بربری که دیشب درست نکردم. یادم آمد نان تست درست کردم توی فریزره! 

یادم نیست  آخرین بار کی شله زرد درست کردم چند سال پیش بود! شله زرد هم نخوردم چند سالی میشه این شد که دومشت برنج ریختم توی قابلمه که بشود شله زرد. ناهار هم قرمه سبزی بار گذاشتم خوشمزه راحت و آسان . آب پرتقال و گریپ فروت گرفتم که شد صبحانه مون.ایشان رفت سراغ کارهاش و انجام داد برایش یک لیوان اسموتی درست کردم و چای سبز دم کردم برای خودم، رویمیز  میوه و سبزیجات  و حموص گذاشتم.  امروز پس از سالها دستشویی شلنگ دار شدیم! 

شسته ها را تا کردم و توی کشوها  جا دادم، اینروزها بیشتر توی خانه شسته ها را پهن میکنم و هوا به آنها نمیخورد،  دوست  دارم شسته ها بوی آفتاب بدهند که هوای بارانی شهر ما نمیگذارد. 

انگار  به گذشته  برگشتم،  به زمستان‌های آرام تهران به آن کوچه های پردرخت و آرام، به آن شبهای بیصدا و آرام که رهگذری بر آرامش کوچه خش میانداخت. اینروزها حال همان روزها را دارم،  شبهای بلند و زمستانی و کتاب و تی وی و یاد گرفتن. خوشبختانه با ایشان برخوردی نداشتیم که بد باشد و  بهانه جویی نمیکند و من هم سرمرا گرم میکنم. همه این سالها من بودم و خودم،  زمان و آزادیهای خودم را داشته ام ،  تنهایی هایم و دوستانم. من سال‌هاست از  ایران دورم،  با خانواده ام نبوده ام و یاد گرفته ام چطور سرم را گرم کنم. اگر هفته ها هم  از خانه بیرون نروم  برای خودم کاری دارم که انجام بدهم. 

چند هفته  پیش پد آبرنگ سفارش دادم که رسید و سرم را با کشیدن گرم میکنم. چیزهایی که از کرسم یادمیگیرم را هم میکشم. روزی دو تا طرح میزنم، این کاریست که بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارم. 

ایشان از یکی دو هفته دیگر میرود سر کار و همه کم کم  برمیگردند اگر همه چیز به خوبی  پیش برود و شمار بیماران بیشتر نشود. من این اندازه که نگران ایران هستم نگران اینجا نیستم چون اینجا سفت و  سختتر هستند.

توی آن شاپینگ سنتر بزرگ تنها بانک و سوپر و پست باز هستند و همه بستند. 

بازدید خانه را انجام دادیم و برگشتیم خانه،  پیش از رفتن ماست و  خیار درست کردم و ساعت ۴ ناهار خوردیم. تا من آشپزخانه را سامان  بدهم ایشان لباسها را برد بالا پهن  کرد و توی  اتاق مهمان خوابید! 

 چای دم کردم و دو تا پیاله کوچک شله زرد خوردم و ایشان هم بیدار شد. دور هم نشستیم تا ۷.۵ که دوباره ایشان وبینار داشت و رفت  و منم نشستم سر کارم.چای گرم ریختم و خوردم و کارم را  انجام دادم. 

امروز نازنین دوست زنگ  زد و کمی حرف زدیم. کمی خسته بود از بودن همسرو فرزندش چون از آنهایی هستند که زمانی که باشند دوستم نمیتواند با تلفن هم حرف بزند. 

روزهای زندگی ماست که میگذرد،  الهی پر از خیر و شادی باشد. الهی روزهای همگی پر از شادی باشد و تندرستی. 

صبحها که بیدار میشوم  و روی نوک پا تا دستشویی میروم و مسواک میزنم و صورتم را میشورم به خودم میگویم در این چند گام تا دستشویی چه چیزهایی داشتی که باید برایش سپاسگزار باشی. خانه ای گرم و پرنور،  تخت، تشک،  بالش،  ملافه،  پتوی گرم،  بلوز و شلوار گرم و نرم،  دو تا پا که توانایی راه رفتن دارند،  چشمهایی که باز می‌شوند و میبینند،  دستهایی که به بلند شدنت کمک میکنند، گوشهایی که نوای پرندگان و نفسهای فرشته کوچولو میشنوند، کمری که راست میشود،  آب پاکیزه،  آینه،  مسواک،  خمیر دندان،  صابون،  دستشویی،  کرم دست و کرم صورت،  روحیه خوب و آرامش،  سیستم ایمنی که آرام است و..... از تخت تا روشویی و دستشویی  من ۱۰ گام دارم و صدها چیز که برایش سپاسگزارم. 

همیشه زمانی که چشمم را بار میکنم دعا میکنم خیر و برکت از خدا میخواهم نخست برای چند نفری که آزارم  دادند سالهای سال  و پس از آن برای هر کسی که به یادمیآورم. پس از آن مدیتیشن که با این چند تا  کار ساده حال و روزم را خوب میشود

.اگر صبح زود بیدار شوم که یوگا را هم انجام میدهم و دوش میگیرم و همه این کارها روزم را میسازد و شارژ به همه کارهایم میرسم. دروغ نمیگویم که گاهی از آشپزی خسته میشوم و باآهنگی قدیمی یا کتابی گویا سرم را گرم میکنم تاآشپزی کنم. کتابهای گویای آقای بهرام ابراهیمی را دوست دارم بسیارخوب میخوانند و بسیار هنرمندانه،  بخی از خواننده ها گاهی انگار  یکدور هم نخوانده اند و پر از اشتباه است و صدایشان خسته کننده. آقای ابراهیمی گویی تئاتر رادیویی اجرا می‌کنند؛   بسیارتوانا هستند و زیباست کارشان. 

یکسری ماسک و ژل آنتی باکتریال برای ایشان خریده بودم که همه را پس دادم چون  هنوز به دستم نرسیده! چند ماهی شده! 

ایشان شام خورد و ماشین را پر کرد و من هم شام را چشم پوشی کردم.

 ساعت ۱ صبح شده و فرشته کوچولو مدل تاکسیدرمی خوابیده دست و پاهایش هواست و تنش گرم است. 

فردا ایشان سر کار میرود و خدا پشت و پناه همه آنهایی که باید کار کنند باشد. 

خدا پشت و پناه خودتان و عزیزانتان و دلتان باشد. 

الهی آمین 

با بیداری زاده از کرونا چه میکنید؟ 

پ.ن. به خاطر گل رویتان رمز را برداشتم.

نظرات 5 + ارسال نظر

درود بر ایوا جانم با این همه انرژی ،مثل همیشه حالم خوش شد وآروم گرفتم. ایواجانم ازپروازها خبرندارین؟نمیدونین کی توریست ها رومیپذیرن؟

د رود به شما شکیبا جان،
فکر نمیکنم حالا حالاها کسی بتواند بیاد مگر پدرو مادر اونهم درست نمیدانم. ماخودمان هم تا ۶ ماه نمی‌توانیم بیرون برویم!
خوشحال که اینجا هستی

محدثه شنبه 13 اردیبهشت 1399 ساعت 10:40

اولش برام خیلی سخت بود... خیلیییی... کم‌کم فهمیدم اهمالکاری من خیلی بالاست... پذیرفتم این کار الان باید انجام بدم و دادم و کم کم همه چیز رفت تو جای خودش چفت شد... بدی قرنطینه فقط چهارچوب خونه بود...من آدم طبیعتم و دلم درخت و هوا و باد میخواست

محدثه جان خیلی خوبه که لم اینجور زندگی کردن دستمان آمده، خیلی چیزهای زیرورو شد توی زندگیها و خوب آدمها توانایی سازگاری دارند خوشبختانه. الان اردیبهشته و توی خانه ماندن کمی سخته. الهی رخت بربندد هر چه زودتر

دینا جمعه 12 اردیبهشت 1399 ساعت 16:42

لذت می برم از خوندن نوشته هات

دینا جان سپاس از مهربونیت

مریم جمعه 12 اردیبهشت 1399 ساعت 14:53

سلام چه خوب که باز هم مینویسید. هیلی به یادتون بودم

سلام مریم جان، خودم هم خوشحالم که مینویسم.

شکوه چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 22:19

سلام ممنون که رمز رو برداشتید

سلام شکوه جان خواهش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد