آزادی

ما روز پنج شنبه آزاد میشویم!!

نزدیک به سه ماه شد اینبار و  گویی  زندگی بو و مزه ای دیگری گرفته،  یادمان رفته انگار چطور زندگی میکردیم پیش از این روزها! 

زندگی ما شده خرید خوراکی،  خانه،  پیاده روی و خدا را هزار بار سپاس خوب هستیم و دور و بری هایمان هم خوبند. 

الان هم پتوی نرمکم را دور خودم پیچیدم ونشستم  با یک لیوان دمنوش زعفران به تماشای برنامه ای درباره مرکل! نیمه ماه دوم بهار است و هوا هنوز سرد میشود،  باران میبارد و من دست و پاهایم یخ کرده است. از ١٠ روز پیش برنامه خام گیاه خواری دارم و امروز هم روزه آب داشتم. تا دلتان بخواهد لغزش هم داشته ام. 

در هفته ای که گذشت یکسر رفتم به خانه نازنین دوست چون مادرش را از دست داد هفته گذشته؛  سوگند بهم گفت و باهم رفتیم و از آنجاییکه همه جا بسته است آنلاین برایش گل سفارش دادم که ساعت ۶ عصر به دستش رسید،  سوگند هم کتلت برایش پخته بود. فرداش هم بهش زنگ زدم  که جمعه بود و گفتم اگر میخواهد بروم دنبالش و برویم بیرون ( جایی هم که نمیشه رفت) که نیامد و خوب بسیار هم سخته  چون چند سال هم مادرش را ندیده بود شاید بشود گفت ۵-۶ سال! این داستان همه آنهاییست که به کشور دیگری میروند ووتکه بزرگی از جانشان را جا میگذارند.

جمعه به آتی هم زنگ زدم و بهش گفتم که گفت برویم پارک برایت شله  زرد پختم و ساعت ۴.۵ رفتیم پارک که شله  زرد آورده بودنعناع و جعفری از باغچه سبزیجاتش به همراه  کیک یزدی و چای که زیر درخت پرازشکوفه نشستیم و گپ زدیم و چای نوشیدیم و پایین رفتن خورشید را تماشا کردیم. شنبه و یکشنبه خانه بودیم که یکشنبه دوست ایشان پیام داداگر هستید بیام که ما بیرون داشتیم را ه میرفتیم آمد و یک بسته یک کیلویی  باقلوا آورد برامون! خواستیم یک پاکسازی بکنیم نمیگذارند که! 

امروز ساعت ۶ و خرده ای بود که بیدار شدم و مدیتیشن انجام دادم تا ٧.١۵ و رفتم توی آشپزخانه و آرام کارهام را انجام دادم تا ایشان بیدار شد و آماده  شد و رفت. چند هفته است روی نزدیک به هزار تا فایل کار میکردم تا سایزشان را درست کنم. تازه یکسری را از نو درست  کردم و  امروز آنها را روی پلاتفرم دیگری باید باز  میکردم چی شده باشه خوبه!؟

  کار نمیکردند!!! 

از ٩ سر کار تا ١.۵ هر راهی رفتم نشد که دیدم نمیشه و درش را بستم و رفتم!

دوباره باید ازسر آغاز کنم؛  چهارشنبه را برای این‌کار گذاشتم. 

ساعت نزدیک به سه بود با فرشته رفتیم بیرون؛  بنزین زدم  چون  چراغش روشن بود و کمی کرفس و موز و دانه برای پرنده ها،  خرما و... خریدم و با فرشته رفتیم دور دریاچه یک ساعتی راه رفتیم و برگشتم خانه،  برای ایشان ماکارونی با قارچ درست کردم  و برای خودم سالاد. با خواهر جانان حرف زدم.

دوستشان دارم خیلی زیاد؛  روز ی که ام اس گرفتم دستهام راب ردم بالا و گفتم خدایا سپاسگزارم که سر من آمد و خانواده ام خوب هستند. 

به گمانم درباره مدیتیشن گفتم بارها که چرا انجام میدهم و دوباره هم مینویسم چون پرسیده بودید. 

دیدید زمانی که نماز می‌خوانید هرچیزی که گم کرده  باشید پیدا میشودو شماره ها  و پیامهای فراموش شده یادتان میآید چون ذهن استدلالی آرام میگیرد و تازه ما چیزهایی را به یاد میآوریم. ذهنمان خیلی سرو صدا و بزن و بیار دوست دارد،  یکسره دارد نشخوار گذشته  میکند و  ترسهای آینده  را بازسازی میکند و به ما زمانی برای بهره بردن و هماهنگی با  هوشمندی درونمان و نیروی برتر را نمیدهد.

ذهن و مغز ما کارشان زنده نگهداشتن ما در این دنیاست و شادی ما برایش  هیچ است؛ هیچ هیچ. 

پس برای رهایی از نگرانی ها و ترسها،  برای آرامش ذهن و بهتر اندیشیدن و برای بهبود یافتن و برای خیلی خوب چیزهای دیگر از مدیتیشن کمک میگیرم. 

هنوز هم میگویم بهترین مدیتیشن نماز  است و نماز اول وقت که میزان پرانا( انرژی زندگی یا "چی") بیشترین( بالاترین)  اندازه آن هست و پرانا به درمان و بهبودی کمک میکند. 

بیشتر آدمهای نماز  خوان عمر بلندی دارند جدای از اینکه آدم خوبی  باشند یا بد!

چرا من نماز نمی‌خوانم؟  

نماز و مدیتیشن هردو برای من یکی هستند و از آنجاییکه به دنبال ثواب نیستم و با خدا داد و ستد نمیکنم بنابراین به راه خودم با خدا ی خودم هستم.  

ساده ترین راه مدیتیشن این است که در هنگام مدیتیشن تنها به  دم و بازدم  خودتان نگاه کنید و اگر ذهنتان از این شاخه به آن شاخه رفت سرش را دوباره  دوباره به دم و بازدم گرم کنید.  پستش را پیدا کنم براتون میگذارم چون کم نوشتم! 

"کارما چه چیزی هست"

همه ما به کارما آشنا هستیم؛  هر آنچه انجام بدهیم و بگوییم و بخواهیم و درباره آن فکر کنیم به سوی خودمان برمیگردد. 

بنابراین برای اینکه به خودمان آسیب کمتری بزنیم به پندار نیک،  گفتار نیک و کردار نیک پایبند باشیم.

بدبختانه ما در فرهنگمان کینه توزی و بدخواهی جاافتاده  است؛  چیزهایی میشنویم و میخوانیم که دهانمان باز میماند از بدجنسی آدمها به گفته خودشان هم هست.

اگر کسی به ما بد کرد  و ما هم به او بد کردیم هردوی ما کارمای آنرا خواهیم دید. این قانون است و خدای من خدای دیگران هم هست.هرکسی بدی و نیکی کارش را می‌بیند.


میگویید به من نفست از جای گرم بلند میشود؛  سختی نکشیدی! 

دوست گلم درسته من آنچیزهایی که شما پشت سر گذاشته  اید هرگز ندیده ام با این همه خیلی چیزها را دیده ام در زندگیم و از سر گذرانده ام که شاید شما هرگز  در زندگیتان ندیده و نشنیده باشید.

 در راه رشد هرروزه ام به خودم کمک میکنم زیبایی،  مهربانی و خوبی و نیکی ببینم و خدا را سپاسگزارم برای دیدنشان و خدا هم هرروز بیشتر و بیشتر نشانم میدهد. 

فرکانس گیرند هاتون را با خدا یکی و هماهنگ  کنید و بشنوید آن نوای  دلنوازش را. 

ما هر روز هر کداممان کام به گام که در زندگی پیش میرویم یاد میگیریم؛  هر پیشامدی یک آموزه است برای زندگیمان و اگر یادگیری را به زمان دیگر بیاموزیم خداوند آن پیشامد را بارها و بارها پیشرویمان میگذارد تا دستهایمان را بالا بگیریم و تن به یادگیری بدهیم و پس از آن دست از سرمان برمیدارند و میرویم بخش دیگر. 

درست مانند کودک دبستانی که جدول ضرب را میخواهد یاد بگیرد. 

هربار از بخشایش مینویسم برایم کامنت میگذارید سخت است؛  نمیشود و.....

چرا دوست دارید زخمتان را باز نگه دارید؟؟  چرا دوست دارید خودتان را قربانی بدانید و نشان دهید؟؟  

چرا از رفتار دیگران آسیب میبینیم و ساعتها و روزها خودمان را در بند چهار تا حرف خاله  زنکی نگه میداریم. 

چگونه از رفتار دیگران کمتر آسیب ببینیم؟  دوست دارم بدانم شما ها چه راهکاری را پیشنهاد میدهید؟ 

من ایوا پوسته روانیم را چگونه کلفت کرده ام به مانند چرم! 

هر آدمی که آزارم میدهد را بیمار میبینم چون اگر روانش بیمار نبود دیگران را آزار نمی داد! با یک بیمار باید چکار کرد؟  برایش دعا کرد دیگر نه! اگر شد دکتر خوب برایش پیدا کرد که باید خودش هم بخواهد برود وگرنه به زور هم نمیتوانیم کاری بکنیم.

دکتری که یک بیمار سوخته رازیر دست دارد و بیمار داد میزند و دکتر باید بدون اینکه با بیمار درگیر شود و او هم داد بزند به کارش میپردازد که اگر درگیر شود که هم خودش بهم میریزد و  هم بیمار از دست میرود. 

من اینگونه آدمها را میبینم و اگر در گذشته و جوانی  هم اینجور به داستان  نگاه  میکردم هزاران پله بالاتر بوده ام و صد افسوس از آنهمه انرژی و زمان که تباه شد برای همین چیزهای بیخودی.

برای همین بخشیدن آدمی که بیمار است برایم کاری  ندارد.

اگر امروز اینکار را نکنید در آینده  یک بیماری که ریشه در خشم و بیزاری دارد دامنتان را خدای نکرده  میگیرد( خود من)! 

با این همه  همه خودتان در تیرس این آدمها نگذارید و تا جایی که می توانید از آنها  دوری کنید. 


یکراه هم به شما پیشنهاد میکنم چندروزی انجام بدهید  و ببینید چه میشود. به باور برخی ها در این دنیا ما بارها به این دنیا برمیگردیم تا هربار پاکتر و پاکتر بشویم  و هرآنچه انجام داده ایم بتوانیم پاک کنیم و جبران کنیم. شما به اینش کاری نداشته باشید اگر با باورهایتان همخوانی ندارد. 

اینها می‌گویند برمیگردیم به همانهایی که در زندگی  گذشته با آنها بوده ایم و میشویم خواهر برادر همسر فرزند و حیوان هم میشویم  و این باور پاسخگوی چرایی رنج و بیماری ومرگ  و اینهاست و بار رنج و غم از دست دادن عزیزان را کم می‌کند.

آنچه برمیگردد روح است نه بدن چون انرژی از بین نمیرود و نمی‌میرد. 

آنهایی که در زندگی  امروز ما راآزار میدهند در زندگی گذشته ما همان کارها را با آنها کرده ایم و کوله پشتی از کارما روی دوشمان میکشیم از این زندگی به آن زندگی. پس آنچه میبینیم همان است که خود کرده ایم. آخ آخ کار خودمان بوده!!

در روز چند بار به آن فرد توی دلتان بگویید یا بلند جلو ی آینه

" متاسفم که در زندگی گذشته سبب درد و رنجت شده ام، من را ببخش من ازتو پوزش میخواهم و تو را هم  میبخشم"

درروز چند بار بگویید و ببینید رفتار دیگران و خودتان چگونه میشود.

ما چه بخواهیم  چند بار به این دنیا برگردیم و چه بهشت و جهنم پس از مرگ داشته باشیم هیچ چاره ای نداریم و باید مهربان و خوب باشیم. <<باید>>! 


این چندتا خط به دلم افتاد بنویسم. 

در پایان اینرا هم بنویسم دورو بری های ما انرژی مارا دریافت میکنند چگونه میخواهیم همسرمان دوستمان داشته باشد در صورتیکه ما

١. خودمان را دوست نداریم و از خودمان بیزاریم و ٢. از همسرمان هم بیزاریم.

عشقهای قدیمی گرم و خوشرنگ هستند؛  یادگار جوانی هستند روزهای پرشورو بیخیالی. با او زندگی نکرده ای که اگر کرده بودی زندگیت همینی میشد که امروز با همسرت داری. هرکسی هم بیاید باز زندگی همین است  چون  این تو هستی که زندگیت را میآفرینی. 


کرونا یادمان داد برای اینکه حالمان خوب باشد باید حال همه دنیا خوب  باشد؛ برای اینکه ایمن باشیم باید همه ایمن شده  باشند و ما همه  با هم  یکی هستیم و بدون هم نمی توانیم باشیم.  


شمایی که اینجا را میخوانی خود  را دوست داشته باش چون در دنیا تنها یکی از خودت هست پس همتا نداری؛  تک هستی.

دلت آرام جانا؛  الهی آمین! 



خدایا  سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم برای زندگی  که هرروز  بهتر از دیروز میشود. 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب چهارشنبه 28 مهر 1400 ساعت 14:45

ایوای جان ان ازاردهنده ها که رها نمیکنند را چه کنیم؟ من فاصله میگیرم و انها جلوتر می ایند....

روزگار کرونایی خیلی سخت گذشت و این روزها ما به استقبال سخت ترش میرویم... همه جا باز شده و بطور انتقام جویانه ای آخر هفته اعلام کرده اند ا کسانی که دورکار بودید دورکار نبودید! می خواستید بیاین سر کار زیرا از مرخصیهایتان کسر خواهد شد!! و اضطراب و اضطراب و اضطراب.. من با این اضطراب چه کنم ایوا جان؟ خواب و خوراک و یه لحظه آرام ندارم

روزگارت باقلوایی باشه همیشه و همه جا

سلام مهتاب جان؛ تنها دوری چاره کار نیست باید روی ذهنت کنترل داشته باشی تا آنها رااز خودت دور کنی که با افسار ذهن به دست گرفتن انجام پذیره. هربار که خاطره ها و کارهاشون در ذهنت جان میگیرند و زنده میشوند باید ذهن را هدایت کنی به آنچه که میخواهی که آرامش است.
برای کارت هم همینجور؛ به این فکر نکن که آنها این کار را کردند و آنکار را کردند به این فکر کن چه میخواهی. از همکارانی که دورهم از آنچه پیش آمده حرف میزنند دوری کن و فرکانس خودت را بالا ببر نه پایین.
با نا آرامی نه تنها به جایی نمیرسی که بیشتر فرو میروی؛ روی هر چیزی که زمان و فکر و انرژی بگذاری آن چیز بزرگتر و نیرومند تر میشود. پس بیا و به خودت کمک کن و روی خواسته ات انرژی بگذار.
من باشم اینها را میگویم که انرژیم بالا برود
مدیر من بسیار انسان خوبیست و هوای من را دارد.
خدارا سپاس مدیر خوبی دارم که همیشه گره‌ها را باز می‌کند.
خدارا سپاس این داستان به خوبی به پایانی رسید.
خدایا سپاس که پاداش خوبی گرفته ام برای روزهایی که از خانه کار کرده ام.
من کاری دارم خیلی خوب، در جای بسیار خوب، با آدمهای بسیار خوب و با درآمدی بسیار خوب.
اینها چند نمونه هستند؛ بیشتر پیرامون کار کردن با آدمهای خوب باشه؛ گاهی باید بیش از صدها بار اینها را گفت تا آن انرژی پایین رو به بالا برود.
در پایان هم همه چیز را به خدا بسپارکه راهش را بلده.
به امید خدا

پری از شیراز چهارشنبه 28 مهر 1400 ساعت 09:26

سلام ایوا جان.خوبی؟
ممنون از سخنان تاثیرگذارت.
من همیشه وقتی کسی آزارم میده میگم این افراد قربانی قربانیانن.

سلام گلم
آفرین بر شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد