١۴٠٠

سالی که زود گذشت. از ١٣٠٠ گذر کردیم و به ١۴٠٠ رسیدیم. 

سال نو مبارک 

پاییز آمده

ژانویه گفتم اول ساله و مینویسم که نشد،  نوشتم نیمه کاره ماند و پست نکردم. فوریه گفتم از روز اولش مینویسم باز هم نشد. تابستان رفت و پاییز شد به خودم گفتم مینویسم چند خط هم که باشد پست میکنم. 

حالا بماند که نه پسورد یادم میامد و نام کاربری!!! 

به هرروی من حالم خیلی خوبه و توی این چند ماه زمان و انرژی گذاشتم برای خودم و کا رهای خودم و همه چیز به خوبی پیش میرود. هفته ای سه روز پیلاتز میروم،  چند تا داستان نوشتم. کارهای هنری همه روزم را میگیرد و حالم را خوب میکند. یک کار دلی هم برای خودم درست کرده ام. 

ایشان هم یک روز خوب است و یکروز بد که دست من نیست و دارد فوتبال تماشا میکند. فرشته پیشم خوابیده و خر خر میکند. 

خیلی کامنت دارم از سرانگشتان مهربانتان و باید تک تک پاسخ بدهم به شماها. 

توی این چند ماه که بیشترش به تنهایی گذشت چون کمتر با دیگران رفت و آمد کردم،  کمتر حرف زدم و بیشتر سکوت بود و آرامش و این سکوت و آرامش درهای زیادی  به رویم باز کرد. من دیگر پیش ایشان نمیروم و شاید توی این  چندماه ۴ بار رفته باشم،  امشب گله میکرد که تو هم نمیایی و قهر کردی و.....

بیشتر به من میرسد،  کارهایی که انجام نمیداد را برایم انجام میدهد و خیلی چیزهای دیگرپبا این همه من یاد گرفتم نه شادی من و نه غصه من به او ربطی ندارد این خودم هستم که باید خودم را بسازم. 

یک عزیزی  را از دست دادیم توی خانواده که سخت بود برایمان و مادرم بیش از همه برایش سخت بود چون جوان بود. 

ببخشید که بی پاسخ ماند مهربانی هایتان، نیاز داشتم که دور باشم از همه چیز. 

امید که بتوانم هرروز حتی کوتاه بنویسم.

این هفته هفته  بیرون رفتنه،  جاهای خوب خوب رفتنه و آدمهای خوب خوب را دیدن. 

امروز صبح ساعت ٧.۵ بیدار شدم و یک دنیا کار داشتم! هوا خنک و پاییزی بود،  برای ایشان دوتا برگر کوچولو درست کردم با آب هویج و موز و رفت سر کارش. 

خانه را کردگیری کردم و ساعت ٩ رفتم ورزش تا ١٠ وخرده ای. برگشتم خانه و برای خودم رازیانه دم کردم و صبحانه خوردم که نان و حلوارده بود. 

نمیدانم چی شد  به سرم زد کشوهای دراور را بریزم بیرون و تاساعت ١٢ داشتم تمیز  میکردم و یک کیسه بزرگ پر شد و گذاشتم توی ماشین. دوتا ران مرغ هم گذاشتم بپزد برای شام ایشان. سرویسها را شستم و دوش گرفتم و رفتم آرایشگاه! ابروهایم را ترو تمیز کردند و رفتم یکجای دیگر برای موهایم. گفتم ریشه ها را رنگ کنند. 

زیر رنگ بودم که دوستم زنگ زد و برای فردا قرار گذاشت. 

پرسیدند کوتاه نمیکنی گفتم چرا کمی از نوکش بزنید. مدل مو پیدا کردم و نشان با آن نشان که موهایم را کوتاه کردم و سشوار کشیدند و شیک ساعت ۴ دو جور نان و فیله مرغ و انگور خریدم و کیسه را دادم سالوو و ۴.۵ خانه بود. خانه را جارو کشیدم و طی و شام را روبه راه کردم. امروز ناهار  نخوردم تنها دوتا سیب و سه تا خرما.کمی برنج داشتیم برای ایشان گذاشتم گرم شود و چای دم کردم برای  ایشان و برای خودم بابونه با زعفران و هل و با فرشته رفتیم پیاده روی. به مادرم هم زنگ زدم و توی سر و صدای یک باد تند با مادرم حرف میزدم  و به پرنده ها غذا هم میدادم و فرشته هم یک دستم بود. 

زمانی که برگشتیم،  فیله ها را گریل کردم با سبزیجات و توی مرغ ایشان هم بامیه و سیب زمینی ریختم. ایشان رسید و پرسید دکتر رفتی؟! موهایت را چرا کوتاه کردی و چه خوب شد و... 

چای برای خودش ریخت و خورد و شام را زود کشیدم،  خوردیم. زیاد گرسنه نبودم. ایشان میز را جمع کرد و من توی ماشین گذاشتم و مدیتیشن کردم با فرشته روی سینه. 

ایشان غر زد از دوستم،  کار،  بینظمی و... نگاهش کردم .

برای وبسایتشان با دوستی حرف زد ایشان. گفت ایوا بیا دوباره گفتم میتوانم یکروز بیایم پنجشنبه تنها! 

کمی کار کردم روی طرح هایم،  دوستی که پیشم آمده بود دوتا بلوز و یک ساک جا کذاشته بود و فردا میخواهم ببینمش همه را گذاشتم کنار کیفم. 

میخواهم برای دکترم چیزی بگیرم و ایشان میگوید  نمیخواهد؛ اینکارها دکتر را معذب میکند حالا برایش یک شکلات شاید خریدم! اسم دکترم را سرچ کردم ببینم فیسبوکی چیزی دارد بروم ببینم چه چیزی دوست دارد دیدم یکی از سه تا دکتر برتر توی رشته خودش هست اینجا. 

این هفته دو روز وقت دکتر دارم،  دوروز هم با دوستانم بیرون میروم! 

شمعهار ا روشن کردم و ساعت ١١ آمدیم توی تخت. 


خدایا برای خانه آرام سپاسگزارم، برای آدمهای خوبی که سرراهم هستند سپاسگزارم ، سپاسگزارم که راهنماییم کردی  و هوایم را داری. برای همه زخمها و دردها و درسها و نورها و درهای گشوده سپاسگزارم. 

و مولانا «شمس» را گفت: پس زخم‌هامان چه؟ و او پاسخ داد که: نور از محلِ آنها وارد می‌شود.

من توی این چند ماه این را هر روز تجربه کرده ام و سپاسگزارم خدایا. 



الهی خانه دلتان پر از نور و عشق باشد. 

الهی آمین