حال را دریاب

اگر در گذشته بمانیم همیشه افسوس میخوریم. ازکارهامون،  کارهاشون،  کارهایی که باید و نباید میکردیم،  از داد و بیدادهای تو دل مانده، از خشمهای بیرون نریخته،  از روزهای خوبی که نیستند،  از آدمهایی که رفتند  و شکستیم  و.......

اگر در آینده بگردیم،  نگرانیم برای خیلی چیزها،  زندگیهای خودمان و نزدیکان و دوران،  آرامش،  بیماری،   پیری،  پول و....

تنها اگر  در این دم زندگی کنیم و آرزوهایمان  را پرو بال بدهیم  هم حال خوب است  و هم آینده را ساخته ایم. 

از امروز تلاش کنیم در حال  باشیم؛ من مینویسم  و تنها به نوشتن میپردازم. من به نوشیدن یک لیوان آب میپردازم. 

گذشته که درگذشته؛  اگر کسی سانحه ای داشته باشد آیا باید بماند در آنجا و بارها به خودش بگوید که چه شد. از کجا آسیب‌دید،  چند بار باید برای خودش بازگو کند. 

از گذشته باید آموخت و رفت. 

اگر دوستی با شما بدرفتاری کرد؛  نیازی به دوره نیست. یاد بگیرید آنچه باید  یاد گرفته شود و بگذرید. 

همه ما بر سرراه هم سبز  میشویم تا از  هم بیاموزیم. تا به رشد هم کمک کنیم؛  هرچند تلخ و بد باشد. 

یک پست باید بنویسم درباره آرزو هایمان که چرا دست نیافتنی هستند گاهی. 

ساعت ۲.۲۳ دقیقه ۲۳ جون هست. سرد و نمناک؛  ایشان کنارم خوابیده و فرشته کوچولو پایین پایم. 

این خانواده کوچک سه نفری من است در ته دنیا. 

خدایا سپاس فراوان برای هرچیزی که به من دادی که بهترین بوده؛ حتی همین ام اس. 


الهی آرزوهای خوبت یک به یک سراغت بیایند،  تو! تویی که اینجارا میخوانی. 

الهی آمین


نظرات 6 + ارسال نظر
یه زن جمعه 1 آذر 1398 ساعت 01:34

الهی دور قلب مهربونت بگردم ایوا جان، لطفا اینجا رو نبندید

خدا نکنه، هستم

بهار شیراز پنج‌شنبه 13 تیر 1398 ساعت 11:59 http://baharammm.blogsky.com/

از شما می آموزم... رشد می کنم..
سپاس بانووووو جان

شما که خودت استادی نازنینم

بهامین چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 13:08

درسته موندن در گذشته ممنوع
مرسی بابت حال خوب حرفاتون

بله گلم، آدم را بازمیداره از پیش رفتن

رهآ سه‌شنبه 11 تیر 1398 ساعت 18:34 http://rahayei.blogsky.com

انگار این برای من نوشتی!
و چقدر نیاز داشتم به این حرف ها ...

رها جانم امیدوارم خوب باشی

مری دوشنبه 3 تیر 1398 ساعت 01:43

سلام ایوای عزیز
برام خیلی جالبه که برای خودتون وهمسرتون دونوع غذای متفادت درست میکنید با ارامش..اینقدر دور وبرم غر میزنن از زحمت غذاپختن برای شوهر وبچه هاشون... انگار سخت ترین کار دنیاست.. حالتتون یرام جالبه..
یک نکته وسوال ..لین زندگی کردت درحال خیلی جالبه ولی دوستی داشتم با این شعار از برنامه ریزی برای اینده و تحصیل و پیشرفت شغلی ومالی دوری میکرد و با این مساله به تنبلی وبی فکری خودش بر می داد..الانم وضعش خوب نیست..چون خونه رد باید ده بیست سال برنامه ریزی کرد و مسائل شبیه به اون...یا مثلا میشرفت شغلی یا زبات.. بالاخره باید یک برنامه ای برای عمرمون داشته باشیم..
در این مورد اگه تونستید توضیح بدین ممنون میشم

سلام مری جان
زمانی که یاد بگیریم برای انجام هرکاری شاد باشیم دیگر جایی برای غر زدن نیست چون کاری میکنیم که دوست داریم.
مری جان برداشتت درست نبود از نوشته‌های من؛ زندگی در دم ی که من گفتم خوش بودن در حال نبود. اینها دو داستان سوا از هم هستند.
زندگی کردن در زمان حالی که من گفتم این است که در گذشته زندگی نمیکنیم و برای آینده نگران نیستیم. کاری را میکنیم که دوست داریم. حال که با آرامش باشد آینده به‌خوبی ساخته می‌شود؛ برنامه ریزی و رویا همه داریم که اگر نگران انجام آنها در آینده باشیم همه گره کور خواهند خورد.
ما باید تمرین کنیم و یاد بگیریم در آن زندگی کردن را؛ اگر شام میپزیم به شام پختنمان بپردازیم و فکرمان نرود به ماه آینده و ایمان داشته باشیم آنچه برایش نگرانیم در ماه آینده به آسانی انجام میشود.
بیشتر ما هدف از برنامه ریزیمان برای آینده ترس است، ترس از دست دادن کار، ترس بی‌پولی و ترس خیلی چیزهای دیگر. هرچه هم بترسیم سرمان خواهد آمد، باید یاد بگیریم از انجام کاری که میکنیم شاد باشیم و آن کاررا دوست داشته باشیم چون بهره بیشتری خواهیم برد و کارمان به خوبی انجام می شود.
برخی از آدمها هم به سبب نگرانی های آینده سرشان را با خوشی های در دم گرم می‌کنند که فرار کنند از آنهمه کاری روی هم انباشته شده. درست مانند آدمهایی که ترسهایشان را پشت الکل و مواد و وسواس پنهان میکنند.
همه اینها به کنار؛ موفقیتی که درباره آن گفته میشود بر پایه چه استانداردیست؟ استاندارد جامعه و مدیایی که به ما می‌گویند برای خوشبختی باید دانشگاه رفت و کار کرد و خانه و ماشین و هیکل باربی و سیکس پک داشته باشیم.
خوشبختی برای هر یک از ما یکجور است؛ یکی خانه دار و خوشبخت است و یکی مجرد و خوشبخت. یکی همه چیز دارد و بدبخت است و یکی هیچ ندارد و خوشبخت است.
یه سفر زندگی خودمان بپردازیم، به رشد خودمان بپردازیم و دیگران را داروی نکنیم. شاید آنها جایی در زندگی چنان جهش بزرگی داشته باشند که من و شما با برنامه ریزیهایمان دهها سال در پی آنها روانه باشیم.

مهدیه یکشنبه 2 تیر 1398 ساعت 15:54

ممنون از نوشته های قشنگ و پر انرزی تون

مهدیه جانم امیدوارم به کارت بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد