۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۲۴

۱۰ تا از موهبتهای زندگیمان را مینویسیم و در برابر هر یک مینویسیم چرا سپاسگزار هستیم. یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک میگوییم سپاسگزارم  سپاسگزارم سپاسگزارم.

از بین کسانی که در زندگی ما هستند ۳ نفر را گلچین میکنیم  چرا که به گونه ای میخواهیم به آنها کمک کنیم را. اگر از آنها  عکسی داشته باشیم آن عکس را در دست میگیریم و چشمانمان را میبندیم. برای یک دقیقه میپنداریم که تندرستی،  دارایی،  کامیابی را به آنها بازگشته‌ است و به ما اینرا می‌گویند. 

چشمان را باز میکنیم  و به عکس نگاه میکنیم. و میگوییم برای تندرستی،  کامیاب،  شادی (آن فرد) سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. برای تک تک آنها همین کاررا میکنیم. 

پیش از خواب بهترین رویداد روزمان را به یاد بیاوریم و برای آن سپاسگزار باشیم.

 ساعت  ۸.۴۵ دقیقه بیدار شدم و رفتم توی آشپزخانه! همه چیزدر هم و برهم  بود. دیروز پیش از رفتن ماشین رار وشن کردم و دیشب ظرفهای پیک‌نیک  را به دست شستم چون حال نداشتم ماشین  راخالی کنم و دوتا لیوان بود و چند تا قاشق و چنگال. 

من دیروز خیلی خسته شدم و بی انرژی؛  چه درست گفته اند افسرده دل افسرده کند جمعیتی را. 

دوستم (که رفتیم با هم برای ناخن) مانیک دپرشن دارد انرژی بسیار زیادی از دیگران میگیرد. فرازوفرود بسیار دارد،  در آنی میرقصد و یک آن زار زار گریه میکند. بسیار پرحرف و متکلم وحده است و دیگران را کلافه میکند. به ظاهرش هم هیچ اهمیتی نمیدهد و بهداشت را رعایت نمیکند برای همین همسرش هرگز نمیگذارد آشپزی کند.

دیروز داشتیم را ه میرفتیم و دوستم داشت میخندید و یک مگس رفت نشست روی دندانش. خوب دوستانی که در این سرزمین زندگی می کنند داستان سمجی مگسهای اینجا را میدانند. باید با دست بگیریشون و هدایتشان  کنی به بیرون و دوستم انگار نه انگار! 

سرخود داروهایش را قطع میکند و به هم میریزد. امیدوارم هرکه حال روحیش بد است  به خودش کمک کند تا خوب شود. درگیریهای روحی از بیماریهای جسمی خیلی خیلی بدترند. من در کنارش خیلی انرژی از دست میدهم و خودش میگوید که در کنار من خوب میشود. می‌دانید که برخی روان آشامند و از دیگران  انرژی میگیرند.

هربار یادم میرودکه هاله ام را ببندم و از این پس تلاش میکنم کمتر دمخور شوم با دوستم چون تا چند روز حال خودم بد است. 

چای برای ایشان دم کردم  و پیاز سرخ کردم  و گوشت را تفت دادم با رب و رفت که بشود پایه خورشت بادمجان و یک مرغ درسته هم سرخ کردم.  

یک ظرف میوه برای خودم روی کابینت  گذاشتم و میخوردم به جای صبحانه. یک لیوان آب پرتقال هم خوردم. 

ایشان رفت سلمانی و من هم خانه را تمیز کردم.۳ سری ماشین راروشن کردم.

نزدیک به یک ساعت توی آشپزخانه کار داشتم. بادمجانها  را پوست گرفتم و توی آب نمک گذاشتم و سرخشان کردم.

شما هم بادمجان سرخ شده با سبزی خوردن دوست دارید؟  

 مرغ سرخ شده را توی پیرکس با سیبزمینی و پیاز و کدو حلوایی گذاشتم تا شب تو توی فر بگذارم.دوستی زنگ زد و کمی حرف زدیم که ایشان  هم رسید. میخواستم برای دو هفته دیگر مهمانشان کنم که گفت باید برنامه اش را ببینید. 

خانه را جارو کردم و طی کشیدم. ایشان یک میتینگ آنلاین داشت و برای ناهار کمی سالاد الویه خورد و من دوشم را گرفتم. ایشان همه ظرفها را شسته بود. مدیتیشن کردم و خوابیدم کمی.

ساعت ۵ بلند شدم و میوه شستم  و سالاد درست کردم. مرغ را توی فر گذاشتم و کمی هندوانه و طالبی هم گذاشتم و ظرفهای آجیل را پر کردم. این کارهای ریز ریز خیلی زمان‌بر  هستند! 

بادمجانها را توی تابه بزرگی گذاشتم و گوجه گیلاسی در کنارش و خورشت را ریختم میانه تابه و غوره هم زدم و روی دمای کم گذاشتم.  چای و برنج را هم دم کردم و ساعت  ۶ شده بود که آرایش کردم و لباس خنک و راحتی پوشیدم و ساعت ۶.۵ مهمانها آمدند. هوا گرم بود وایشان اسپلیت را روشن کرد. 

شام مرغ برشته بود و خورشت بادمجان و سالاد الویه،  سالاد کاهو و ماست و خیار و کیل. خودم سالاد  خوردم با دوتا بادمجان و کمی ماست و خیار و خیلی کم سالاد الویه و کمی از دورچین مرغ. ایشان ظرفها را پاک کرد و توی ماشین گذاشت. کمی پس از شام هم بستنی برای دسر آوردم. 

مهمانها ۹.۴۵ دقیقه رفتند و تا ۱۰ آشپزخانه را سامان  دادم و نشستم! خیلی خسته بودم. ایشان هم به کارهایش رسید و همه چیز آرام بود. این مهمانها تا چند ماه پیش خانواده  بودند و حالا این خانواده از هم پاشیده است. من برای هر دو دعا میکنم  که آرامش داشته  باشند. بزرگترها پیوند را  میبرند و بچه‌ها این میان  هراسان و سرگردانند. 

میان همه دعواها هم میگویند اگر "این" نبود ما اینکار را میکردیم. "این" را خودتان به دنیا آوردید، "این" که خودش نخواست بیاید. 

و "اینها" این میان گیرمیکنند و خودشان را گناهکار میبینند.

بزرگترهای خودخواه نخست با گرفتاریهای کودکی  و بزرگسالی  و زندگیتان کنار بیایید سپس یک فرشته پاک را به دنیا بیاورید. 

شسته ها را تا کردم و میوه ها را توی یخچال گذاشتم.  این هفته خرید میوه نمیروم چون تا هفته آینده  دارم. 

فردا باید بروم  استخرو چهارشنبه یوگا و پنج شنبه خانه دوستم و جمعه یوگا.

یک کادو برای دوستم باید بخرم و شاپینگ سنتر هم باید بروم که کمی  خرید دارم. 


 تا چند روز تنهایی و آرامش میخواهم.

 خدایا هر کس که بیمی دارد  آرامش کن،  هر کس که اندوهی دارد آنرا پاک کن.

خدایا با امید تو میشود پادشاهی کرد، دلشان را آرام و نورانی کن. 


خدایا بفهمانم که بی تو چه می‌شود،  اما نشانم نده . 

خدایا بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهد شد. 

نظرات 2 + ارسال نظر
تارا چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 01:49

سلام ایوا جان .

من هم جای شما باشم دوست ندارم با همچین افرادی آمد و شد کنم ....من قبلا زیادغر میزدم . یه روز دوستم بهم گفت توجه کردی در رابطمون تو فقط غر میزنی و من گوش میدم ؟ دیدم حق داره ..اینگونه شد که وقتی با کسی بیرون میرم بیشتر گوش می کنم تا حرف بزنم ...شاید این خانم هم از اون دسته است که کسی باید متوجه اشتباهش کنه ....
__________________________________
آره ایوا جان منم عاشق بادمجون سرخ کرده با سبزی خوردن هستم ..قبلا بادمجون نمیخوردم . بعد از ازدواجم به واسطه همسرم بادمجون خور قهاری شدم ...بخصوص سرخ شده با نون داغ و سبزی ...به به ..نوش جانت ..گوارای وجودت

سلام تارا جان، جات خالی پس در بادمجان خوری.
تارا جان روی هر جیزی انرژی بگذاریم بیشتر خودش را نشان میدهد. از هر چیزی که گله کنیم بیشتر در شرایط گله گذاری قرار میگیریم.
غر زدن هم بیشتر موقیعت غر فراهم میکند عزیزم. تو دختر با همتی هستی تارا، خدا همیشه همراهت هست

مری سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 22:17

سلام ایوا جونم ببخشید دوتا نکته برام جالب بود یکی روان آشام ودیگری بستن هاله.. خودم هم در کنار این ادمهایی که همش منفی میگن درحالیکه از مت وضعشون بهتره واگر من چیزی از مشکلات وگرفتاریهام نگم میگن خوش به حالت اگر یک سردردم رو بگم یک ساعت از عطسه شون میگن ..وهمش با افکار بهم ریخته وناراحت از مشکلات اونا می ام بیرون درحالیکه اصلا واقعی نبوده وهمش اغراق شده بوده...اگر دلتون خواست بستن هاله رو بهم یاد بدید لطفا..یا طرز رفتار با این آدمها رو.. ببخشید عزیزم

سلام مری جان، نمیدانم پست روز ۲۶ را دیدی یا نه!نوشتم آنحا پاسخ پرسشت را.
هیچگاه نباید سطل زباله دیگران باشیم که ناراحتی ها و دردهایشان راروی ما بریزند و بروند.
دوری بهترین کار است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد