دوباره آمدم

سلام به روی ماهتون،  بیشتر ماه. گذشته را ننوشتم. پیشتر شبها مینوشتم ولی این چند  هفته شبها به تخت نرسیده بیهوش بودم. سرما خوردگی و گرفتگی کمر و کار زیاد انرژی زیادی را از من گرفته. حالا کارم خیلی خیلی سبک شده و امیدوارم بتوانم برای خودم زمان بیشتری بگذارم. سپاس برای مهرتان و کامنتهاتون  مهربانان. 

بیشتر خواب آلود و خسته ام،  توی دوهفته گذشته یوگا نرفتم و تنها هفته ای یکبار استخر میروم. دیروز هم پس از دوماه (گمان کنم) پریود شدم و تازه مهمانی ناهار هم دعوت بودم. دیروز صبح ناهار  و صبحانه ایشان را بستم که ببرد با یک لیوان آبپرتقال تازه وتا  تا ایشان دوشش را بگیرد بالا را جارو کردم. خانمی که کمکم میکرد دیگر نمیتواند بیاید چون جراحی کرده. امیدورام زودتر خوب بشود،  زنها ستون خانه هستند که اگر بیمار شوند و نباشند خانواده سردرگمند. 

به گلهام آب دادم و چند تا سیب زمینی و تخم مرغ پختم. هندوانه و طالبی و ملون،  خربزه برش زدم و گذاشتم توی یخچال. دوتا تلفن داشتم  و فرشته را بردم پیاده روی. زمانی که برگشتم خانه سالاد الویه را درست کردم و دوش گرفتم و کارهایم را انجام دادم  و رفتم  بیرون. عزیز راه  دور پیام داد که اگر هستید شب بیاید که گفتم بیا و پشیمان شدم چون ایشان  مریض بود  و  خودم هم زیاد حال نداشتم. سرراه یک گل ارکیده برای دوستم خریدم و ساعت ۱ رسیدم و دوستان را دیدم. چند نفر از دوستانم نبودند چون کار پیش آمده بود برایشان و یکسری بودند که من نمیشناختم. (اینها را ساعت ۱.۴۰ دقیقه نوشتم و آیپدم آپدیت داشت و دیگر نتوانستم بنویسم.)

ناهار کلم پلو و آش رشته،  خوراک زبان و خورش بادمجان درست کرده بود که من بیشتر کلم پلو خوردم. به عزیز راه دور پیام دادم که برنامه خانه ما اینجوریست که بهتر است نیاید.

 برای دسر هم فالوده  بستنی  بود و دو مدل کیک و شیرینی خشک. از همه خوردم با چای سبز و ساعت ۴.۵ آمدیم بیرون. سرراه نان لواش خریدم  نان خامه ای و  عزیز راه دور زنگ  زد و حرف زدیم. ۵.۵ خانه بودم. ایشان خوابید و من هم به عزیز راه دور زنگ  زدم که بیاید چون فکر کردم حالا امشب نیاید شنبه که میاید پس این آخر هفته از دست  رفته است که گفت باشه. چای دم کردم و با ایشان رفتیم پیاده روی و برگشتیم چای  خوردیم و نانها را برش زدم. برای ایشان آش گرم کردم تا بخورد و ایشان زنگ زد عزیز راه دور که گفت نمیاید و شاممان را خوردیم. سریال تماشا کردیم و من بیجان بودم. دلم میخواست این آخر هفته نقاشی کنم،  خیاطی کنم  و برنامه ها به هم ریخت. شب ۱۰.۵ توی تخت بودیم و ۱۱ خوابیدم. 

شنبه ساعت ۸ بیدار شدم و یکراست رفتم حمام. باران میبیارید.صبحانه خوردیم و یک سینی پرتقال پوست گرفتم و دوتا آناناس برش زدم و توی ظرف گذاشتم برای آبگیری. ناهار همان سالاد الویه را گفتم ایشان میخورد و خودم میوه و اینها . ساعت ۱۰ بود که تلفنم زنگ  زد و دوستم بود که رفته بود خرید و پرسید اگر چیزی نیاز دارم برایم بخردو گفت پیام هم داده بوده صبح که من ندیدم. پیامها راچک کردم و دیدم عزیزراه دور پیام داده برای ناهار میاید. 

ماشین را خالی کردم و برنج خیس کردم و مرغ بیرون گذاشتم برای ناهار. دو تا شیشه آبمیوه گرفتم  و یخچال را کمی پاک کردم. به پرنده ها غذا دادم. ظرف با دست شستم و توی ماشین گذاشتم . ماست درست کردم. مرغها را سرخ کردم. سالاد درست کردم. زرشک شستم( فکر کردم آسانترین غذاست). عزیز راه دور رسید. مرغها را چاشنی زدم و زعفران و پیاز هم زدم با آب نارنج و یک قاشق رب. زرشکها را تفت دادم و برنج هم درست کردم. لبو درست کردم. سیبزمینی برای کنار مرغ درست کردم.

خونریزی شدیدی داشتم با اینحال برای خودم حلوای تند درست کردم با روغن کرمانشاهی و زردچوبه و فلفل سیاه،  زنجپیل و ادویه های دیگر حیف که خسرودار ندارم اینجا و همان  ساعت ۱.۴۰ دقیقه نشستم که پست بنویسم و حلوا هم گذاشتم کنار دستم که بخورم که پستم به پایان نرسید و حلوا به نیم رسید! 

دوغ درست کردم و میز را چیدم و داشتم غذا میکشیدم که ایشان یکراست نشست سر میز که گفتم  خسته نباشی!تا قبلش هم داشت ایکس‌باکس بازی میکردند با عزیز راه دور. بلند شد دوتا ظرف برد سر میز. ناهار خوردیم که خودم دوتا تکه ته دیگ خوردم  با سالاد و چندتا هویج روی مرغ را. همه ظرفها را ایشان شست و کمی هم رفت توی ماشین.بعد از ناهار رفتم مدیتیشن کردم  و خوابیدم تا یکربع به پنج. با اینکه خیلی  خونریزی داشتم حالم خوب بود. 

ته مانده حلوا را خوردم و چای دم کردم و ایشان چون خیلی خسته بود تا ۵.۵ خوابید. نان خامه ای خوردم و پاپکورن درست کردم. نشستیم  حرف زدیم و ساعت ۷ رفتیم آفیس ایشان کمکش کنیم که ایشان کارها  را ریخت سر ما و خودش الکی میچرخید که با حرف من سر کاررا گرفت و خودش انجام داد. 

از فرشته کوچولو یاد گرفتم،  گله اش را با غرش نشان میدهد و حساب کار دست همه میاید. برگشتیم خانه برای شام سالاد الویه داشتیم. بورک پنیر و اسفناج توی فر گذاشتم با ساسج رول و شاممان را خوردیم. عزیز راه دور ظرفها را توی ماشین گذاشت وخودم قابلمه ها را با دست شستم. 

نشستیم به تی‌وی  تماشا کردن و حرف زدن. امروز من فرشته را نبردم بیرون و ایشان هم به روی خودش نیاورد! 

فردا شب جایی  دعوتیم و عزیز راه دور هم پس از ناهار میرود. برای ناهار برنامه کتلت دارم که سبک است حالا شاید یک چیز آسانتر. 

خانه راهم باید تمیز کنم چون دوشنبه برنامه بیرون رفتن  است. 

چشم به راه هفته آینده  هستم که خانه خواهم بود و برای خودم زندگی خواهم کرد. 


<خواننده عزیز روزت پر انرژی و پرنور باد>

خدایا سپاسگزارم برای تواناییهایم. 


نظرات 2 + ارسال نظر
نرگس یکشنبه 29 مهر 1397 ساعت 13:17

ممنون ایوا جان، خیلی خیلی خوبم
امیدوارم خیر و برکت زندگیت ١٠٠٠ برابر شه

سپاس از مهرت نرگس جان. برای شما هم همچنین

نرگس شنبه 28 مهر 1397 ساعت 22:25

من بابت پست قبل و وقتی که گذاشتید بازم ازتون ممنونم ایوا جان

خواهش میکنم نرگس جان. حال و روزت خوب هست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد