پرکاری

ده دقیقه به هشت بیدار شدم و ایشان ساعت ۸.۳۰ رفت. صبحانه را مانند همیشه بود و ناهارش هم استامبولی برد. خانه ام  زیر ورو شده بود! یک لیوان آب پرتقال خوردم با مسکن و داروم.  

همه پتوهای فرشته کوچولو را ریختم توی ماشین؛  مهمون داشته آخه!! 

روتختی را هم گذاشتم برای شستن و یک تمیز کشیدم. من دو تا روبالشی سفید  داشتم  و هر چی میکردم پیداشون نمیکنم! 

رفتم بالا را و همه اتاقها و هال بالا را بخار شو زدم و سرویسها را تمیز کردم و آمدم پایین را گردکیری کردم و حسن یوسف را سامان دادم و قلمه زدم. گفتم حالا که میخواهم خانه را تمیز کنم بنسای را توی گلدان دیگری بگذارم. توی گاراژ نبودند گلدانهام و توی باغ پشت نیمکت بودند. آبشون زدم و آوردم تو. به گلهام آب دادم و بنسای به آسانی در آمد و رفت توی گلدان بزرگتر. گفتم حسن یوسف باشد برای روز  دیگر که دیدم چه کاریه! کمی از خاکش را ریختم توی  گلدان دیگر و و دیدم به آسانی در آمد و من هم کاشتم توی گلدان کوچکتری. آمدم گلدان قبلی را بردارم که دیدم خیلی سنگینه؛  خاکش را توی کیسه ریختم و خودش را که کمی سبک شده بود بردم بیرون. خاکها هم همینطور تا بروم گل بخرم و بکارم توش!  یک لیوان آب هویج خوردم و کمی کراکر و به پرندهها غذا دادم. 

میز قدیمی  که  زیرشون بود را بردم  توی گاراژ و یک میز مربع گذاشتم گوشه اتاق و گلدانها و جاشکلاتی و جعبه های بیسکوییت را روش و اتاق انگار باز شد. 

با یکی از دوستانم کوتاه حرف زدم و به دیگری پیام  فرستادم و ایمیلهای کاری زدم. 

بلانکتهای خودمان را هم شستم و زباله ها را ریختم توی سطلها. 

سرویس‌های پایین را هم شستم و اتاقها را بخار شو زدم و جارو هم کشیدم. ساعت شده بود ۲.۴۵ دقیقه که کارم تمام شد. 

دوش گرفتم  و دوسری از رختها را آوردم تو و آماده شدم که بروم بانک. ۴.۳ دقیقه بانک بودم که بسته شده بود! رفتم شاپینگ سنتر بزرگ و دو تا بانک کارم را انجام دادم. برای خودم ببرم پرتزل تند خریدم و کمی رو تختی  دیدم. دو تا کاور بالش خریدم و نیم کیلو گوشت مرغ چرخکرده و یک دسته جعفری که شب برای ایشان برگر درست کنم. سررراه برای فرشته چیزی گرفتم و یک گلدان شیپوری هم گرفتم که بکارم! ۵.۱۰ خانه بودم و لباسم ورزش پوشیدم و روتختی را آوردم تو و سطلها را را برد م بیرون و با فرشته کوچولو  رفتیم کمی دویدیم و راه رفتیم و خدا را با هر گام شکر کردم. 

برگشتم خانه و کتری را پر کردم و چند پر جعفری شستم و داشتم مایه برگر را آماده میکردم که ایشان رسید و گفت ناهار برنج خورده و شام املت میخواهد و من هم در ظرف را بستم و گذاشتم توی یخچال برای فردا. چای دم کردم و خوردیم و کمی هندوانه  و خربزه آوردم. 

برای فردا باید بروم آفیس ایشان و کاری  را هم برایشان انجام بدهم.

املت را درست کردم و برای خودم و فرشته کوچولو تخم مرغ آبپز کردم و کمی هم غذا برایش پختم. ۸۰۳۰ شام خوردیم و من نشستم به نوشتن کارهام. ایشان هم سریال تماشا کرد. 

خواهرم پیام داد که فرشته اش بیمار و بد حال و حال خودش هم بد بود که روش کار کردم؛  شما هم دعا کنید برای خوب شدنش. 

فردا صبح هم کار میکنم. 

وقت دکتر داشتم امروز که کنسلش کردم و دوباره برای یکشنبه وقت گرفتم. 

اینهمه کار کردم امروز تازه پ-پ هم شدم!!


تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد! 

<<خدایا سپاسگزارم برای توانایی ها و انرژی الهی >>


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد