چهارشنبه نورانی

ساعت ۸ بیدار شدم و صبحانه ایشان را دادم. برای ناهار گفتم  برایت سالاد میاورم برای ناهار و ایشان رفت. همه لحافها را انداختم و  توی ماشین و ملافه تمیز کشیدم روی تخت،  بالا را گردگیری کردم و سالاد برای ایشان درست کردم. به دوستم زنگ زدم و گفت اگر میروی بیرون دنبال او هم بروم که گفتم برای ساعت ۱۱.۳۰ قرار گذاشتیم که کارهام تمام نشده بود و زنگ زدم و قراررا برای ۱۱.۴۵ دقیقه گذاشتم.  دوش گرفتم و  آماده شدم. دوستی که دیروز زنگ زده بدم زنگ زد و برای مهمانی گفتم که بیاید و رفتم دنبال دوستم و سالاد ایشان را دادم و رفتیم فروشگاهی و من یک ست چاقو خریدم. 

از میوه فروشی،  گوجه فرنگی،  لیمو ترش،  آناناس،  هندوانه، خربزه،    نعناع،  ریحان،  گوجه فرنگی،  چغاله  بادام و یک آب پرتقال تازه هم خریدم. از سوپر غذا برای فرشته،  پاستیل،  پد،  تمیز کننده و خوشبو کننده ماشین ظرفشویی، ترشی  فلفل، مارچوبه،  کاهو،  هویج،  خیار،  خریدم.

دوستم را رساندم خانه و خودم برگشتم  و خریدها را جا به جا کردم و با فرشته ها رفتم پیاده روی. برای شام استامبولی درست کردم چون ایشان گفته بود نمیخواهد گوشت بخورد. شسته شده ها را جمع کردم و چای دم کردم؛  سبزی ها را میخواستم پاک کنم که در زدند و دوستمان آمد دنبال فرشته اش. 

برای دوستمان  چای ریختم و نشستیم و نشستیم تا ایشان ۸ پیدایش شد و تا ۹ حرف زدند و من هم رفتم سراغ لباسها و مرتبشان کردم. برنج را هم دم  کرده بودم. کمی سبزی شستم و دوستمان برای شام نماند. 

ایشان کمی تی وی تماشا کرد و من هم استراحت کردم. 

فردا  روز پرکاری خواهد بود. 



خودمان  را آرام  کنیم از هیاهوی زندگی؛  تنها برای ۵ دقیقه تا نور بتابد.  


<<سختیها را پشت سر گذاشته ام و تنها نیکی پیش روی من میباشد و خدا را سپاسگزارم>>

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد