ساعت ۸ بیدار شدم و صبحانه ایشان را دادم. برای ناهار گفتم برایت سالاد میاورم برای ناهار و ایشان رفت. همه لحافها را انداختم و توی ماشین و ملافه تمیز کشیدم روی تخت، بالا را گردگیری کردم و سالاد برای ایشان درست کردم. به دوستم زنگ زدم و گفت اگر میروی بیرون دنبال او هم بروم که گفتم برای ساعت ۱۱.۳۰ قرار گذاشتیم که کارهام تمام نشده بود و زنگ زدم و قراررا برای ۱۱.۴۵ دقیقه گذاشتم. دوش گرفتم و آماده شدم. دوستی که دیروز زنگ زده بدم زنگ زد و برای مهمانی گفتم که بیاید و رفتم دنبال دوستم و سالاد ایشان را دادم و رفتیم فروشگاهی و من یک ست چاقو خریدم.
از میوه فروشی، گوجه فرنگی، لیمو ترش، آناناس، هندوانه، خربزه، نعناع، ریحان، گوجه فرنگی، چغاله بادام و یک آب پرتقال تازه هم خریدم. از سوپر غذا برای فرشته، پاستیل، پد، تمیز کننده و خوشبو کننده ماشین ظرفشویی، ترشی فلفل، مارچوبه، کاهو، هویج، خیار، خریدم.
دوستم را رساندم خانه و خودم برگشتم و خریدها را جا به جا کردم و با فرشته ها رفتم پیاده روی. برای شام استامبولی درست کردم چون ایشان گفته بود نمیخواهد گوشت بخورد. شسته شده ها را جمع کردم و چای دم کردم؛ سبزی ها را میخواستم پاک کنم که در زدند و دوستمان آمد دنبال فرشته اش.
برای دوستمان چای ریختم و نشستیم و نشستیم تا ایشان ۸ پیدایش شد و تا ۹ حرف زدند و من هم رفتم سراغ لباسها و مرتبشان کردم. برنج را هم دم کرده بودم. کمی سبزی شستم و دوستمان برای شام نماند.
ایشان کمی تی وی تماشا کرد و من هم استراحت کردم.
فردا روز پرکاری خواهد بود.
خودمان را آرام کنیم از هیاهوی زندگی؛ تنها برای ۵ دقیقه تا نور بتابد.
<<سختیها را پشت سر گذاشته ام و تنها نیکی پیش روی من میباشد و خدا را سپاسگزارم>>