ده دقیقه به هشت بیدار میشوم وبرای ایشان یک شیر موز درست میکنم با میوه و یک ساندویچ سالاد الویه؛ یک سالاد الویه درست میکنم و چند بار میخوریم!
به دوستم پیام میدهم که برویم مارکت و میروم دنبالش.
خانه را گردگیری میکنم و سرویسها را تمیز میکنم و پرنده ها را دانه میدهم و ظرفهای رافرشته میشورم و غذا میدهم و دوش میگیرم و یادم میاید نان سفارش ندادم و زنگ میزنم و خوشبختانه هنوز پخت میکنند. ۹.۱۵ میروم آرایشگاه برای ابروهام. کارم نیم ساعت طول میکشد و میروم دنبال دوستم. نانهار ا میگیریم و میرویم مارکت، دو تا دستمبو، دو بسته اسفناج، پرتقال خونی، نارنگی، خیار، گوجه، ۱ دانه نان، کلم سفید، کرفس، سبزی پلویی، نعنا و پیازچه میخرم و با دوستم پنکیک هم میخوریم. از فروشگاه یک پفک و پنیر میخرم و نان لواش، شیرینی دانمارکی میخرم و میرویم شاپینگ سنتر برای پست کردن و دوتا شیشه آب میخرم. برمیگردیم به سوی خانه و از شاپینگ سنتر نزدیک خانه دوتا هندوانه میگیرم با پرتزل فلفلی تند و با دوستم مینشینیم و حرف میزنیم و سررا فرزندش را از مدرسه برمیداریم و میرسانمشان خانه و خودم هم برمیگردم خانه. خریدها را سامان میدهم و جا میدهم. خانه را جارو میکشم و طی پشت سرش. برای پرنده ها غذا میریزم، ۵ دقیقه دراز میکشم و بلند میشوم. چای دم میکنم و با همه خستگی فرشته کوچولو را میبرم پیادهروی. توی راه دوستم را بافرشته اش میبینم و کمی راه میرویم و برمیگردیم پارک دم خانه و فرشته ها با هم بازی میکنند و من هم کمی مینشینم. دوستم میرود خانه و کمی غذا و آب برای فرشته ها میاورد. هوا خیلی خوب است وخورشید پایین میرود، موبایلم زنگ میخورد و ایشان است که دنبال ما آمده که با هم برویم پیاده روی و از دوستم خداحافظی میکنیم و میرویم کمی راه برویم.
برمیگردیم و چای میخورم با شیرینی و ایشان هم یک چیز خنک میخورد!
مینشینم و سبزیها را پاک میکنم و توی کیسه میگذارم توی یخچال تا فردا بشورم. تی وی برنامه دلنشینی ندارد و من کمی فیلم از یوتیوب میبینم. کمی میخوانم و کمی گوش میدهم. ایشان شام سالاددالویه میخورد و من نان و پنیر.
شب خسته هستم و یادم میرود که لیوان آبی برای خودم ببرم! تا صبح تکان نمیخورم!
امروز یکی از روزهای خوب خدا بود؛ همه روزهایت خوبند خدایا!
<<همه چیز رو براه است و من آرام و ایمن هستم، خدایا سپاسگزارم>>