کلید دار

ایشان صبح دیرش شده بود و خواب مانده بود. برایش شیر موز درست کردم با یک کراسان و پنیر؛  ناهار خانه میخورد. من هم تا ۹.۱۵ توی تخت بود و بلند شدم و دوش گرفتم و یک خرما و کمی آب خوردم و با فرشته کوچولو رفتیم دکتر تا کارش را انجام بدهد که برایش جایزه خریدم چون خیلی آرام و خوب بود و گریه نکرد.

برگشتیم خانه و یک لیوان شیر انبه درست کردم و خوردم. 

باد تندی میوزید و هوا ابری بود؛  برای ناهار یک پیمانه سرخالی برنج و دو مشت لپه پختم که با دو تا پیاز سرخ کرده و سبزی تازه و سایر افزودنی ها ۵ تا فلفل دلمه را پر کرد. یکسری  لباس ریختم توی ماشین. با فرشته  ساعت ۱ رفتیم پیاده روی و ۴۵ دقیقه راه رفتیم. ایشان نیامده بود. سالاد شیرازی درست کردم،  سیب خرد کردم و برای عصر توی خمیر پیچیدم  با دارچین و شکر گذاشتم  توی یخچال. دوغ هم درست کردم و فیلم یک روز به خصوص را هم تماشا میکردم. انگور شستم با میوه و ظرفها را پر کردم. 

 گرسنه بودم و یک تکه کوچک نان  تست کردم با کره و پنیر و گردو خوردم. ایشان رسید و ۳ بود. ناهار یک فلفل کوچک خوردم با سالاد و بلند شدم. 

ظرفها را توی ماشین گذاشتم و ۳ تا برای شب ماند! 

ایشان خسته بود و خوابید و من هم هیپنوتیزم کردم و بیشتر از یک ساعت  خوابیدم. لباسها را آوردم توی خانه و فر را روشن کردم و شیرینی ها را داخل فر گذاشتم. چای هم دم کردم؛  بوی سیب و دارچین همه خانه را گرفته بود. 

مادرم دیروز زنگ زد که پاسخ ندادم و زنگ هم نزدم. کارهای هفته آینده را باید لیست کنم؛  کارهای خودم. برنامه دوست داشتنیم را هم تماشاکردم و چای باشیرینی خوردم و پشتش چند لیوان آبجوش. 

کمی میوه هم خوردم؛  با ایشان زیاد حرف نمیزنم. رفت آفیس و همه کارهاش را کرد و منم برای خودم کمی خواندم و تماشا کردم. هنوز سرفه میکنم. موهام را روغن زدم و صورتم را ماساژ دادم و برنامه پلیسی نگاه کردم که پس از سالها پلیس قاتل را میگیرد چیزی نزدیک به ۲۰ سال پس از جنایت. سریالهای پلیسی را دوست دارم؛  از اینکه داد کسی پس از سالها ستانده میشود دلخوش میشوم و همین طور هوش و پشتکار پلیس را دوست دارم. کمی چیپس هم خوردم و فرشته کوچولو هم توی آغوشم بود. 

امروز ویتامین B12هم خوردم. 

ایشان با مادرش حرف زد و شامش را گرم کرد و خورد و آشپزخانه را تمیز کرد. من هم کمی دلمه خوردم و اینجا نشستم و خواب آلودم. ایشان فیلم تماشا میکند.  

دو شب پیش دستم توی خواب زیر تنم ماند و بد چرخیدم و دست راستم درد میکند.

برای پرنده ها ۳ سری غذا ریختم. 

درختها پر شکوفه هستند و زمان پیاده روی من را سپاسگزارتر میکنند. 


<<هیچ در بسته ای در برابر من نیست تا تو کلید دار هستی>>

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد