درونمی

شنبه صبح زود عزیز راه دور میرود که ماشینش را برایش درست کنند. ایشان هم میرود  سر کار و ناهار نمیآید.  صبحانه و میوه اش را میدهم ببرد. هوا بسیار سرد است. چمنها و شیروانی ها یخ زده اند. یک لیوان آبمیوه تازه میخورم برای صبحانه.

مایه لوبیا پلو درست میکنم و کمی مرتب میکنم و دوش میگیرم و ۱۰ از خانه میروم دنبال  عزیز را دور. با هم میرویم شاپینگ  سنتر که خریدهاش را انجام  بدهد و همه چیزهایی که میخواهد را میخرد. ساعت ۱۲ میرود دنبال ماشینش و من هم میروم برای خودم یک ژاکت سیاه برای  خانه و یک کرم میخرم. سوشی میخورم و از سوپر هم تخم مرغ و کرفس میخرم. باز هم خرید دارم ولی گفنم نزدیک خانه میخرم. عزیز راه دور ماشینش هنوز کار  دارد؛ برمیگردد شاپینگ سنتر و با هم ناهار میخریم. برای ایشان یک ساندویچ میخرم و خودم دامپلینگ و میرویم سوی آفیس ایشان و ناهارمان را میخوریم. برمیگردیم خانه؛  وسایل را جا به جا میکنیم  و بافرشته کو چولو میرویم پیاده روی. برمیگردیم خانه و میرویم ماشین عزیز راه دور را بیاوریم. سر راه دو تا قابلمه میخرم،  همانها که چشمم دنبالشان بود،  با  شیر برای خانه و آفیس ایشان و ماشین را بر میداریم و برمیگردیم خانه. ایشان با فرشته کوچولو پیاده روی رفته بود. از همسایه ای شاکی بود که حق داشت،  چای دم میکنم با دیپ و کراکر و رولتهای خامه ای و روی میز میگذارم.  پیلاتز را انجام میدهم و کمی میخوانم و تمریناتم را انجام میدهم.  ۷.۳۰ لوبیا پلو را دم میکنم و با عزیز راه  دور وسایلش را مرتب میکنیم. خیلی هیجان دارد  و من برای هر وسیله ای که خریده کلی دعا میکنم که به خوشی استفاده کند.ساعت  ۸ سالاد شیرازی درست میکنم با ترشی و غذا میکشم.

ایشان دوباره ظرفها را میشورد و مرتب میکند،  یک ظرف مایه ماند برای وقتی دیکر.  زعفران سابیده نداشتم و باید درست کنم فردا.  من فلفل تند با غذا میخورم. شب دنبال یک فیلم بودیم که آخرش استند آپ کمدی تماشا کردیم. شب خیلی دیر خوابیدیم،  

هوا امروز سرود بود ولی آفتابی؛  آسمانت به زمین خیلی نزدیک بود ولی نه به نزدیکی خودت خدای مهربانم. 

شکر که درونمی مهربان. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد