خبر خوب

از هفته گذشته چیزی ننوشتم چون حالم اصلا خوب نبود و درد زیادی دارم. تمام مفاصلم  دردناکه و از کف پا تا سر درد دارم. 

دکتر نرفتم و واکسن هم نزدم. فقط دلم خواب میخواهد ولی با اینکه خانه هستم استراحت  ندارم. برای کار یکماه دیگر مرخصی گرفتم تا بهتر بشوم. کارهای آفیس ایشان را از خانه انجام میدهم. 

از هفته گذشته تیمی به خانه آمده برای زیرو رو کردن باغ و من از خانه بیرون نمیروم. تنها غروبها با فرشته کوچولو راه میرویم. 

ایشان دوشنبه رفت سر کار و من خانه ماندم. برای سه شنبه هلیم درست کردم و خانه را تمیز کردم. سه شنبه تعطیل بود و ایشان خانه بود. ناهار بیرون رفتیم.اینروزها بیشتر از پیش غذای تند و ادویه دار خواهانم ولی با ایشان رفتیم رستوران ایرانی که بریانی هندی داشت. خدا را هزار بار شکر کردم که کسی را مامور کرد و غذا را برای آنروز تهیه و درست کند. خدایا شکرت که حرف دلم را میخوانی. 

ایشان  زیاد از غذا ی ایرانی خوشش نیامد. هوا بارانی و آفتابی بود و دلپذیر. 

بقیه روزها من خانه بودم و کار  چندانی هم نمیتوانستم انجام بدهم. 

چهارشنبه کلی بورک درست کردم و گذاشتم فریزر که غروبها به جای شیرینی بخوریم. برای کارگرها درست کردم و گرم با کافی بهشون دادم. هوا سرد و بارانی بود. کیک پرتغالی هم درست کردم. با مادر و پدر و خواهر جانانم حرف زدم. شام ماکارونی به سبک ایرانی درست کردم. 

پنجشنبه کمی به خودم رسیدم و استراحت کردم. شام آش رشته درست کردم  و چند تا بورک توی فر گذاشتم برای شام. با مادر ایشان حرف زدم. 

جمعه خانه را تمیز کردم و کلی لباس شستم. شب شام پیتزا سبزیجات گرفتیم برای من و برای ایشان مرغ بریان با چیپس. 

شنبه رفتم خرید چون نه نان داشتیم و نه  مرغ و گوشت چرخکرده و کلی چیز دیگر نیاز داشتم. نان بربری هم پخت داشتند و خریدم. یک دسته گل شب بو و پنکیک خریدم برای خودم. آنشب برای ایشان املت درست کردم و خودم نان و پنیر و گردو خوردم. تا آخر شب گوشت و مرغها را بسته بندی کردم و خیلی خسته شدم. تازه پریود هم شدم. یکشنبه صبح بیدار شدیم و صبحانه خوردیم.  ایشان کمی خانه را مرتب کرد و برای ناهار خورشت کدو بادمجان با مرغ درست کردم و دوش گرفتم و با ایشان رفتیم پارک جنگلی نزدیک خانه و یکساعت راه رفتیم و کلی گردو جمع کردیم. برگشتیم خانه و برنج دم کردم و ناهار خوردیم. غروب دوستم آمد دم خانه و با فرشته کوچولو  رفتیم پیاده روی؛  شام ایشان سوسیس خواست که چون آلاچیق زیرورو شد باربیکیو قابل استفاده نبود برای همین داخل خانه درست کردم و برای فردای ایشان هم گذاشتم. پروژه باغ و آلاچیق کارم را زیاد کرده. فرشته کوچولو گلی و کثیف میاد تو و  باید خودش و خانه را تمیز کنم. نه یکبار که کم کم ۳-۴ بار! 

چند  تا خبر خوب

خواهر جانانم خانه اش را گرفت و وسائلش را برد به خانه جدیدش.

یکی  از آشناها از بیماریش دیگر هیچ نشانی نیست و انگار نه انگار که وجود داشته. 

برای هر دو خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم و خدا را هزار بار شاکر. 

هر کسی که اینجا را میخواند برایت دعا میکنم "الهی هر چی در بسته پیش روت باز بشه،  هر چی غمه از دلت شسته بشه و دلت آرام بگیره. هرچی درد پاک بشه و بره و تنت و دلت پر از نور خدا باشد. "

پ.ن. خدایا سپاسگزارم 


نظرات 4 + ارسال نظر
یارا شنبه 23 اردیبهشت 1396 ساعت 10:42 http://mororroz.blogfa.com

ایشالا سلامتی .
من هم مدتیه که زانو دردم به نهایت رسیده و کلافم .

ممنونم یارا جان. بلا دور باشد؛ تورا خدا مراقب خودت باش. قدر جسمت بدون.

تارا پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت 07:50

منم برای شما بهترین ها رو از خدا میخوام

ممنونم از محبتت؛ شما هم بهترینهای خدا را داشته باشید.

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 ساعت 22:06

ان شاالله همیشه دلتون شاد باشه.

شما هم همینطور

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 ساعت 17:36

❤️

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد