جریمه

فکر کنم دارم سرما میخورم چون گوش درد دارم و تن درد! 

امروز برای ایشان شیر انبه درست کردم با چند تا دانه ساسج  رول  و رفت سر کار. مدیتیشن کردم و ۹.۱۵از تخت اومدم بیرون. خودم چندین لیوان آبگرم خوردم با لیمو و ظرفهایماشین را خالی کردم. یک روزدر میان ماشین را روشن میکنم و خیلی ظرف توش بود. خورشت کرفس درست کردم و گذاشتم جا بیافته.لباسها و پتوها ی فرشته   را شستم  و همینطوریک سری سفید ریختم توی ماشین. یک لیوان آبمیوه تازه خوردم  و دوش گرفتم. به پرندهها غذا دادم .دوستی دیشب زنگ زده بودو جواب نداده  بودم؛ امروز زنگ زدم. چه خوب بود قدیم یکجا می نشستیم و گپ میزدیم؛ حالا یک دست به گوشیو یک دست به هزارکار دیگر.   یک لیوان چای سبز درست کردم و رفتم بالا و نشستم  به نقاشی کردن و گوش دادن به موسیقی آرام و بیکلام. هزاران  بار خدا را شاکرم. 

۱بود داشتم برنج را دم میکردم که ایشان ایشان آمد و رفت سراغ مرتب  کردن باغ و من هم سالاد شیرازی درست کردم با ترشی و میز راچیدم. ساعت دو ناهار خوردیم و عاشقانه هم تماشا کردیم. یک ربع به ۳ هدفونم را گذاشتم تا چیزی گوش بدهم که خوابم برد تا یک ربع به چهار. ازخواب بیدار شدم و هوس حلوا داشتم. این ۳ روز حسابی پرخوری کردم.مادرم همیشه میگفت هر وقت هوس حلوا کردید زود درست کنید که مبادا  هوس شما به خوردن حلوای کسی ختم شود. ما میخندیم ولی حالا میفهمم این  تعریف مادرم  از قانون جذب بوده. بنابراین  زود و تند یک حلوا درست کردم و لباسها  را جمع کردم.  هوا توی هم بود. فرشته کوچولو را بردم برای پیاده روی که توی راه جنگلی بودیم باران شدیدی گرفت و ما دوان دوان به خانه بر گشتیم. خودمان را خشک  کردیم؛  یک لیوان بزرگ چای با حلوا خوردم و کراکر رزماری با یک خرمالو و جند تا مویز. یک کاسه چیپس هم آوردم ولی خودم نخوردم. تی وی دیدیم با ایشان و برنامه ای بود  که کارکنان چطور از بیزینس دزدی میکنندو ایشان سرش را تکان  میداد. 

برای مادر دوستم یک بلوزو یک گردن بند خریدم  که ببرم ولی باران  اجازه نداد؛   فردا صبح میبرم. شام ایشان پلو و  خورشت خورد و من نان و پنیر و گردو. با تمام  پرخوریها باز هم گرسنه  بودم. 

یک فیلم ایرانی هم دیدیم. مادر ایشان زنگ زد و  حرف زدیم. گوش درد بدی دارم و فردا فکر کنم باید دکتربروم. 

کرم صورتم را میزنم و پاهام را میشورم چون بی جوراب راه رفتم و کرم میزنم. مسواک میزنم؛ کرم دورچشم و  دست میزنم و آماده خوابم. 

دیشب خواب دیدم ماشینم را جایی  پارک کردم  و یادم رفته و بدون ماشین رفتم شاپینک سنتر و تازه یادم اومده که ماشین داشتم. هراسان و نالان ازشاپینگ سنتری در نیمکره جنوبی خودم را رساندم سر خیابان دولت!!! ماشینم توی ۵ دقیقه پارک بود با چهار تا برگ جریمه؛  ۲۷۰،  ۱۹۱، ۶۷ و ۹۱ دلار!! خیلی ناراحت  شدم نه واسه فراموشیم که برای این  همه پول!! از خواب بیدار شدم و گفتم خدایا شکرت اگر نمیدادم میرفتم دادگاه!! 

پ.ن تلاش میکنم که در لحظه زندگی کنم؛  در آن و دردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد