خودم و خودم

من سالهاست برای خودم زندگی میکنم؛  برای خودم گل میخرم. خودم را به کافی دعوت میکنم. در آینه به چشمانم خیره میشوم و چند بار میگویم دوستت دارم. به خودم میگویم زیبا شدی امروز. خودم را در آغوش میکشم؛  برای خودم هدیه میخرم.لبخند میزنم،  مهربانم. 

من دهه هاست با خودم زندگی میکنم. 

با اینحال بین شانه هایم درد ناک است. انگار خالیست. پشتم خالیست و گرم نیست.

نظرات 1 + ارسال نظر
یارا پنج‌شنبه 26 اسفند 1395 ساعت 10:33

سلام ایوای عزیز . خیلی خوبه که میتونی با خودت ودر خلوت خودت عمیق فرو بری و لحظات زندگیت رو عاشقانه زندگی کن . این کار از هر کسی بر نمی آد .
مثلا خود من ،با وجود اینکه کاملا اجتماعی هستم وشکر خدا دورو برم پر از آدم های مهربونه ولی این درد شانه ها و خالی بودن پشت رو گاهی من هم شدیدا حس می کنم و اینجور مواقع با گوش دادن به موسیقی های مورد علاقم گریه می کنم . که این گریه ها خیلی هم بهم می چسبه . حس می کنم روحم یک چیز فراتر از روزمرگی هام می خواد . با گریه آرامش دوباره پیدا می کنم .

سلام عزیزم. راه خوبی را برای آرام کردن خودت پیدا کردی. آفرین به شما.
من فقط وقت خوشحالی گریه میکنم و متاسفانه زمان ناراحتی نمیتوانم و لی زود خودم را آرام میکنم. من از طبیعت و حیوانات آرامش میگیرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد