تکان تکان خانه

ایشان امروز برای ناهار می آید و اول میروم پیاده روی یک ۴۰ دقیقه و برمیگردم و کارهام را شروع میکنم. شیشه ها را با فشارشو میشورم و برق میافتند. توری ها را هم شستم. بالکن را هم شستم و فرشته کوچولو هم توآبها میدوید و خوشحالی میکرد. 

حمام مادر ایشان تمیز بود چون پاکش کرده بود ولی آن یکی حمام مهمان نه! مهمانی که میاد هیچ وقت تمیز نمیکند من هم گذاشته بودم  وقتی کلینر میاید که نیامد. خودم شستمش ولی به ایشان گفتم. ایشان گفت اینبار بهش میگم چون این اتاق رسما اتاق اونه و هیچ کس دیگه ازش استفاده نمیکند. حمام فرشته کوچولو را هم شستم با وانش را! بقیه  همه تمیز بود و فقطباید غبار بگیرم. 

برای ناهار مرغ با کدو درست کردم با سالاد فراوان و قرار بود بروم بانک که نشد و گفتیم شب میرویم. خوابیدیم و من مدیتیشنم را انجام دادم و حسابی استراحت کردم،  چای ایشان دم کرد و خوردیم با باقلوا خوشمزه و آماده شدیم برویم پیاده روی و ۱ ساعتی راه رفتیم و هوا تاریک شد وقتی برکشتیم خانه. رفتیم به سوی بانک و پولها را ریختیم به حساب. یکس از ای تی ام ها کار نکرد و شانس آوردیم پولمان را پس داد! حالا باید سه شنبه بروم دوباره. 

برای شام هم ایشان چیپس و پنیر خواست و منم نان و پنیر و خیار خوردم. 

سال پیش پدرو مادرم کنارم بودند.

خدایا سپاس سپاس سپاس؛  کاش  میشد دو دستی یقه ات را چسبید و کشیدت پایین و چند تا ماچ آبدارت کرد ای خدا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد