تنهایی

سه شنبه ساعت ۷.۳۰ به دوستم پیام میدهم که من امروز کارم بیرون زیاده و بدو بدو زیاد دارم. یک فرصت دیگر با مامانت می روم بیرون که از با هم بودن بیشتر لذت ببریم. ایشان راهی شد و من هم کمی در تخت مدیتیشن کردم و روزم را شروع کردم.برای خودم  آب  هندوانه و طالبی درست کردم.شستنیها را شستم.ما هرروز دستکم یکبار شستنی داریم. دوست داشتم ۹.۳۰ بیرون باشم که شد ۱۰.۳۰تا دوش بکیرم و بقیه خرده کاریهای دیروز را انجام بدهم. به دوستم  زنگ زدم و قرار شد توی این هفته یکروز بروم و نهالم را بگیرم. روتختی را پس دادم و خریدهای سوپری را انجام دادم ازچند جای مختلف. کمی انگور و انجیر خریدم. برای ناهار دامپلینگ خوردم و سوشی هم خریدم. ماساژ رفتم،  دنبال کرم صورتم رفتم که نبود. دوستی قدیمی زنگ زد و گفت هم را ببینیم. گفتم من آزادم اگر  تو وقت داشته باشی. کفش برای ایشان دیدم که بعد با هم بیاییم و بخریم. دوست داشتم برای ایشان هدیه ای بخرم اما پیدا نکردم. روز خوب اما پر از بدو بدو بود. ۳.۳۰ بود که  برگشتم خانه و در راه  به دوست دیگری زنگ زدم برای تولدش که آخر هم یادم رفت تولدش را تبریک بگویم. داروم را نگرفتم. 

رسیدم خانه و خریدها را جا به جا کردم،  چای دم کردم و میوه چیدم توی ظرف. ایشان رسید و مهربان بود. با هم رفتیم پیاده روی و برکشتیم خانه. برای شام سوسیس پنیر درست کردم و خوردیم. سریال دیدیم و از آرامش شب لذت بردیم.

از خوبیهای خانه تکانی این است از دست برخی چیزهای به درد نخور راحت میشویم. من هم همین کار را انجام دادم؛  تمام ام آر آی هایی که این سالها انجام دادم را راهی  سطل زباله کردم،  انگار دلم سبک شد. 

پ.ن.خدایا برای نداده هات سپاسگذارم،  خیلی خیلی خیلی.

پ.ن. تنهایی خیلی خوب است.