یکی ازمزایای اینهمه مهمانداری داشتن گلدانهای پر گل است. روی هر میز یک گلدان پر از گلهای زیبا لانه کرده و خانه ام گل باران شده.
چشمانم لبریز از زیباییهای خداست.
خدایا سپاسگزارم.
امروز برای صبحانه آب پرتقال و گریپ فروت گرفتم و خوردم. مادر ایشان هم شیر موز خورد و کمی آشپزخانه رامرتب کردم و یخچال را تمیزکردم،
دودور ماشین راروشن کردم، آب هندوانه و طالبی گرفتم و کمی کشمش و توت و خرما خوردم و آب زیاد نوشیدم. یک قوری بهار نارنج دم کردم.
موهام را رنگ کردم و دوش گرفتم و دوباره آب زیاد نوشیدم و رفتم برای سونو! آنجا هم دوبطری آب نوشیدم و آماده شدم. فرم پر کردم و نشستم تا صدام کرد ند و کارم انجام شد. قسمت دوم سونو را دوست نداشتم اما به درخواست پزشک باید انجام میشد. نرس صبوری بود و با آرامش کارش را انجام داد و من ابتدا کمی درد داشتم! و خدا را شکر کار تمام شد.
سرراه خریدی رفتم و برگشتم خانه. مادر ایشان کمی آبگوشت داشتیم گرم کرده بود و من هم کمی خوردم، عصر خوابیدم کمی و برای شام دال عدس درست کردم و برای ایشان هم قرمه سبزی داشتیم. برای فرشته ها غذا درست کردم.برنج دم کردم و رفتیم پیاده روی! به دوستم هم زنک زدم و رفتم فرشته اش را برداشتم و کمی پیاده روی کردیم. سر کوچه مادر ایشان گفت من توی همین پارک قدم میزنم و بر میگردم.
ما هم برگشتیم خانه و درها را باز کردم تا حسابی آتیش بسوزونند، دیدم مادر ایشان دیر کرد و رفتم دنبالش. توی پارک نبود و دیدمش که از راهی به سوی یک خیابان دیکر تند تند میرود به جهت خلاف خانه! قدمهامو تند کردم و صداش کردم و من را دید. پرسید مگر خانه اون ور نیست؟ اگر ۵دقیقه دیرتر رفته بودم نمیدونستم کجا باید پیداش میکردم. برگشتیم به سوی خانه و ماشین ایشان را دیدم که پیچید توی کوچه. سطلها را داشت توی کوچه میگذاشت که ما رسیدیم. کمی به نالههای ایشان و شکوه هایش گوش دادیم. شام کشیدم و خوردیم! مادر ایشان دال عدس خورد و خوشش آمد!!!
شب خوب خوابیدم.