نوبرانه

دوشنبه رفتم سر کار هیچ کسی نبود جز خودم در قسمت خودم! کارم را شروع کردم و شادان تنهایی کار میکردم. یک آوای آرام بخش با صدای کم هم گذاشتم تا محیط را آرام کند. کارهام خوب که نه عالی پیش رفت. برای ناهار چند تا تکه پیتزا داشتم ولی رفتم بیرون و راه رفتم  و سوشی هم خریدم برای خودم. یک کرم پیلینگ بادام ژاپنی و یک ظرف کوچک دردار برای زعفران خریدم. ازسوپر هم یک بسته چای سبز دیتاکس خریدم  با یک بسته شیرینی برای عصرمان. کارم که  تمام  شد به خانه برگشتم و چند تا سیب زمینی را گذاشتم بپزد و یک بسته گوشت بیرون گذاشتم. 

رفتم پیاده روی و برگشتم و مایه کتلت را آماده کردم و سرخ کردم. یک چای دم کردم با شیرینی و کمی  میوه هم گذاشتم. ایشان رسید و من کتلتها را سرخ کردم با ترشی و سبزی خوردن و گوجه فرنگی  آماده کردم. کمی دراز کشیدم  و شام خوردیم و بفرمایید شام رندام نگاه کردیم. 

سه شنبه کلی برنامه داشتم که صبح ایشان نرفت سر کار و ماند خانه، قورمه سبزی درست کردم و   صبحانه و اسموتی توت فرنگی را هم درست کردم ودوش گرفتم و فرشته را بردم برای انجام کارهاش جایی و خودم رفتم به دنبال خریدهام. 

روغن چراغ گرفتم برای گردسوزها!

 از میوه فروشی یک هندوانه. باقالی. نعناع.  گرفتم و شیر و بیسکوییت هم برای  آفیس ایشان. دنبال رویه  میز اتو بودم که پیدا نکردم!  و یک لباس خوشگل برای خودم میخواستم که آنهم نبود. سم زنگ زد که کارش تمامه و فرشته را باید میرفتم و بر میداشتم.  همه کارهام با عجله بود و برگشتم خانه و برنج را گذاشتم  و ناهارهم جا افتاده بود. ایشان رفته بود دکتر و کمی بعد ما رسید. ناهار خوردیم و من دوباره خودم را شستم  که بوی قورمه سبزی ندهم! و رفتم سر کار تا شب! 

شب ایشان قورمه سبزی خورد و من نان و پنیر. 

چهارشنبه صبح دوش میگیرم و همکارام میان دنبالم و میریم سایت کاری. من امروز رانندگی نمی کنم. سر راه اونها سوشی و کافی میگیرند و منم آبمیوه تازه. 

کارمان به خوبی و خوشی تمام شد و رفتیم یک کافه فرنچ و ناهار خوردیم. رول پنیر و اسفناج با چای  لاته که خیلی شیرین بود و کمیش ماند. جای خیلی خوبی بود ولی سرویس نه چندان خوب،  بعد هم من را رساندند و من بعد از ظهر خانه بودم. برای شام مایه اسپاگتی درست کردم که ایشان 

رسید خانه و گفت هوس مرغ بریان کرده و من هم پیتزا سبزیجات سفارش دادم و رفتیم گرفتیم و آمدیم خانه و خوردیم. 

شبها آرامه خانه ما؛  هر کس به کار خودش سرگرمه! 

پنج شنبه خانه را میریزم به هم و همه جا را را تمیز میکنم حتی زیر مبلها و کرکره اتاقها را!حمام مهمان را هم تمیز و اسبابها  را مرتب کردم . تنها بالکن ماند که گفتم یکروز دیگر. شام هم مواد اسپاگتی آماده داشتم. کارم تمام شد و دوش گرفتم و ماشین آمد دنبالم که بروم و ماشینی که برام گرفته بودند برای سفرم بگیرم. ماشین را گرفتم و رفتم شاپینگ سنتر. بانک باید میرفتم  که بانک ناپدید شده بود. رفتم و ناخنهام را درست کردم.  خدا راشکر کردم که ناخنهای زیبایی بهم داده که مجبور به جایگزینی با مصنوعیش نیستم. 

کمی گوجه سبز و چاغاله بادام و هلو خریدم و از سوپر شامپو برای ایشان هم خریدم و خانه برگشتم باز سر راه یک بانک ایستادم که بسته بود. 

خانه رسیدم و چای دم کردم با  میوههای نو برانه روی میز گذاشتم و اسپاکتی با ته دیگ سیب زمینی  و یک ظرف سالاد بزرگ درست کردم با مادرم حرف زدم و به پدرم زنگ زدم که جواب نداد. همه شمعهام را روشن کردم و  اسباب سفرم را بستم و جلو در گذاشتم. شام خوردیم و موهام را درست کردم  و کمی مدیتیشن کردم  و فیلم تماشا کردم و کمی خواندم و خوابیدم  البته دیر. 

جمعه ساعت ۵.۴۵ صبح بیدار شدم و کارهام را انجام دادم و یک بطری آب و یک کراسان و موز برداشتم و ۶.۱۵ رفتم بیرون. ۱ ساعت رانندگی  کرذم در طلوع آفتاب  و به شهرکوچک قدیمی همکارم رسیدم  و از اونجا اون رانندگی کرد تا مقصد. بانوی خوش صحبتیه،  ۸.۳۰ رسیدیم مقصد و ۳-۴ ساعتی کار کردیم و یک ربع برک داشتیم که من یک چای سبز و موز خوردم  و کارمان که به پایان رسید  پرسان پرسان یک کافه کوچک پیدا کردیم و نشستیم یک چیزدر هم بر هم در یک کافه با دکوراسین نوستالژیک که به نظر من بیشتر شبیه سمساری بود خوردیم،  چندان جالب نبود ولی زیاد بود. به آرایشگرم پیام دادم که اگر هست برای کوتاه کردن بروم که وقت نداشت. 

را ه بر گشت  همیشه کوتاهتره،  همکارم را رساندم و سر راه بانک رفتم و ماشین رابنزین زدم و برگرداندم. یک ماشین گرفتم و برگشتم خانه با وجود اینکه خرید داشتم دیدم بر میگردم خانه و به خودم میرسم. اول از همه رفتم پیاده روی و آرایشگرم  را دیدم و گفتم برای فرداصبح برم موهام را درست کنه برام. برگشتم چای دم کردم  و ایشان هم رسید و من دوش هم گرفتم و لباس راحت پوشیدم. ابروهام راتمیز کردم.بفرمایید شام نگاه کردیم و شام نان و پنیر خوردیم. من روی کاناپه خوابم برد. بعد رفتم توی تخت و خوابیدم  که ایشان بی ملاحظه برنامه ای را نبسته بود و ساعت ۱  نیمه شب  گوینده آن برنامه شروع به حرف زدن کرد! ازخواب پریدم. 

پ.ن.فرشته کوچک دیگری به کوچه ما آمده. نعمت و برکت خوش آمدی.

پ.ن. من جوانه میزنم هر روز؛ تو بهار منی خدا 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد