مهربانی را زندگی کن

پنج شنبه آفتابی خوبیست. خانه را تمییز میکنم و کلی شستشو. لحافها و ملافه و بالش و روتختی و رویه تشک و جلو دری حمام و توالت و کلی لباس با رومبلی ها را میریزم داخل ماشین چندین بار و همه را بیرون پهن می کنم  در باد و آفتاب و شام هم آماده میکنم و میروم به سوی کارم تا شب کار میکنم. شام یادم نیست که چی درست کردم!

برای  جمعه گفتم نمی آیم سر کار تا استراحت کنم کمی. جمعه کار چندانی ندارم و خانه میمانم. شسته ها را جمع میکنم و جا میدهم.  رویه تخت را میکشم. حمام اتاق مهمان نیاز به مرتب کردن دارد ولی حس آن نیست. اسباب دوستمان که جا مانده را دسته بندی میکنم  که بریزم دور و یا برایش نگه دارم.  پیاده روی میروم و برای ناهار خورشت بامیه با مرغ و سیب زمینی سرخ کرده میپزم و ایشان میرسد و جلسه دارد ساعت ۶. از ۱ سر کار ایشان  میشینم تا آماده باشد و فایلشرا کامل میکنم .  ناهار میخوریم و کمی درازمیکشیم. هوا گرفته و ابریست،  لباس شستم امروزو داخل خانه پهن کردم. ایشان ۵ میرود و من کارم  را ادامه میدهم و برایش ایمیل میکنم. کار چندانی ندارم. شام که درست نمیکنم. 

ایشان که آمد چایخورد و من چای سبز؛  بفرمایید شام نگاه کردیم  و شام نان و پنیر باسبزی و خیار خوردیم. 

 شنبه باید سر کار بروم و کارهامو تحویل بدهم.  کار میکنم و برای ناهارم سوشی میخرم. 

در بین کاریک خرید هم  میروم و قارچ و موز و شیر و کمی خرده ریز میخرم و زیر میزم میگذارم . سر راه برنج و پنیر با خمیر میخرم تا پیتزا درست کنم.  داروم را میگیرم و یک بسته از آگوست جا مانده بود که آنهم بهم دادند. 

نزدیک ساعت۶ میرسم خانه و ایشان ناهار همان پلو با  خورشت بامیه خورده  بود. چای هم دم کرده برایم! لباسمرا عوض میکنم  و کمی استراحت میکنم. چای میخورم و ایشان حرف میزنیم ایمیلم را چک می کنم و میبینم اشتباه همکارم را که دوشنبه دردسرخواهد شد .

 خمیر را روی سینی فرپهن میکنم. قارچها را میشورم  و پیازخردمی کنم. 

۳/۴ پیتزا را با گوشت مرغ و سوسیس و قارچ و پیاز و یک چهارم با قارچ و پیاز و زیتون و چیلی و  آناناس؛  پیتزا را داخل فر میگذارم و سه تکه نان سیر هم در کنارش،  

در آخر پخت پنیرمیریزم و ایشان را صدا می کنم. شام را میخوریم و من شبی آرام  برای خودم تدارک میبینم. 

یکشنبه مانده که مینویسم. 

یکشنبه کمی دست به خانه کشیدم و سامان دادم؛  ایشان رفت بیرون پیاده روی و من کارهام را کردم. برای ناهار لوبیا پلو پختم با سبزی خوردن و ماست و خیار! برای دوشنبه برنامه کارم را هم سامان دادم  و خیالم راحت شد و کارهام را انجام دادم و آماده برای دوشنبه. 


پ.ن.بادنیا مهربانم و دنیا با من مهربان است. 

پ، ن.  خدایا سپاسگزارم.



نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 16:48 http://1adam.blogsky.com

نمیشناسمت اما آرزو میکنم برایت
همیشه حالت خوب باشد....

سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد