کار هرروزمان چیست؟
نوشتن موهبتهایی که داریم و اینکه چرا برای آنها سپاسگزاریم.خواندن آنها و بیان سپاسگزاری در پایان هر یک برای ۳ بار.
امروز پنج بار در روز تان دست نگهدارید و تنها به هوایی که به درون میکشید بیندیشید. به دم و بازدمتان، در این پنج دم و بازدم به جریان هوایی که به درون میکشید و بیرون میدهید بیاندیشید و برای آن سپاسگزار باشید.
پس از این ۵ بار دم و بازدم بگویید برای هوایی که به درون میکشم سپاسگزارم و تا میتوانید برای این هوای گرانبها سپاسگزار باشید.
فراموش نکنید پیش از خواب به سپاسگزاری برای بهترین پیشامد روز سپاسگزار باشید.
ساعت ۶.۴۵ دقیقه بیدار شدم و یکدور توی خانه زدم و رفتم دستشویی و آمدم توی تخت تا کمی بخوابم و تا ساعت ۹.۵ خوابیدم. ۹.۵ برای ایشان چای دم کردم و کارهایم را کردم و یک به یک روی یادداشتهایم خط میزدم. طالبی و ملون بریدم و توی باکس گذاشتم. سالاد الویه را توی دوتا ظرف کوچکتر گذاشتم و تا ساعت ۱۰.۵ کارهایم را انجام دادم. رویه مبلها را توی ماشین انداختم وشسته شد برای خودش.بلوزم را اتو کردم و برای خودم یک آب طالبی درست کردم که شد صبحانه ام و دوش گرفتم و آرایش کردم. ایشان هم دوش گرفت و من دو بسته یخ توی کلمن گذاشتم و آبجوش توی فلاسکها(فلاکس) ریختم و ایشان شسته ها را بیرون پهن کرد و همه چیز را توی ماشین جا داد. کلاه بزرگم را برداشتم و همه چیز را چک کردم و رفتیم ساعت ۱۱.۵.ساعت ۱۲ و پنج دقیقه رسیدیم زودتر از همه و دوستم هم کمی پس از ما رسید ند و یک میز پیدا کردیم و نشستیم. کمی میوه خودیم و چیپس و آجیل و تا ۱.۵ نشستیم و دوستان دیگرمان آمدند. من سالاد الویه و دوست دیگرم جوجه و برنج و دیگری آش. ناها رخوردیم و پس از ناهار چای درست کردند و کیک و اینجور چیزها و رفتیم پیاده روی و کنار دریاچه نشستیم و دوباره راه رفتیم. خورشید آرام آرام پایین میرفت و آن دشت سبز بسیار زیبا بود. آش هم خوردیم.
بودیم تا زمانی که هوا تاریک تاریک شد و برگشتیم خانه. ۹.۵ رسیدیم خانه و هر سه خسته بودیم. دوش گرفتم و خوابیدیم.
شام هم نخوردیم چون بیشاز اندازه خورده بودیم.
بی اندازه بی انرژی بودم.
الهی دلتان دشت سرسبزی باشد که نور خدا درخشانش میکند. الهی هرجا میروید زیبایی ببینید و شادی.
خدایا سپاسگزارم برای دیدن زیباییهایت. خدایا سپاسگزارم برای هم دوستان خوبی که سرراهم میگذاری. خدایا سپاسگزارم برای نورت که دلم را همیشه گرم میکند.