خواهرکم

شنبه صبح ایشان اردر قورمه سبزی دادند و من هم درست  کردم برای ناهار. چند سری لباس توی ماشین ریختم  و کمی خانه را مرتب کردم. رویه مبلها را عوض کردم و نا هارم در حال قل قل بود. مادر ایشان  بیدار شد و صبحانه خورد. کار چندانی نداشتم و برای عصر هم  مقداری شیرینی دانمارکی درست کردم که مقدارش خیلی زیاد شد و مزه اش هم خیلی خوب شد. برنج هم دم کردم و مادر ایشان سالاد شیرازی درست کرد و کاری نداشتیم. نشستیم به حرف زدن و کمی میوه خوردیم و ایشان ما را شرمنده کرد  و ساعت دو خانه بود. 

ناهار خوردیم و ظرفشویی را پر کردم و کمی استراحت و مدیتیشن و از خواب بلند شدم و چندین شیرینی دانمارکی خوردم. حالت سرما خوردگی داشتم و پیاده روی نرفتم. ایشان با مادرش رفتند دور دریاچه و من با خواهر نازنینم وقت داشتم و حرف زدم. 

خواهرکم  برای مدتیست که با مادر شوهرش زندگی میکند و سرمایه گذاری کردند که نیاز به فروش  آن دارند تا بتوانند در آن شهر خانه ای بگیرند. همسرش کار تازه ای را آغاز کرده و هنوز نوپا هستند؛  به هر حال در خانه‌ دیگری زندگی کردن برای خودشان هم سخت است چه برسد به مادرشوهرش که میزبان آنهاست و عنان زندگی آن بنده هم دست خودش نیست  واین خستگی های خانواده شوهرش به شکل  تیکه و سرکوفت میباشد. خواهرکم قویست اما دلشکسته از اینکه  امروزشان را به رخشان میکشند. دلداریش دادم و گفتم توبد نکن و صبور باش. فقط دل به خدا بده و صبور باش. 

من ایوا این راه را رفته ام  و نتیجه اش را دیده ام. تنها صبوری و صبوری و صبوری و ایمان به تو خدایا کمکم کرد. منهم تحقیر شده ام برای نداشته هایم،  من هم در بسته آدمها را دیده ام  و تنها مانده ام. ولی خدا را شکر که در رحمت تو بسته نشد ای خدا،  تو به من پشت نکردی و تو تحقیرم نکردی و همراهم بودی. 

برای خواهرکم دعا میکنم که آنچه  صلاحش هست پیش پایش باشد و ایما ن و صبوریش  را از دست ندهد. 

ایشان و مادرش آمدند؛  مادر ایشان یک  کاسه ماست خورد و من دو برش نان زعتر با کمی پنیر و ایشان هم انگور.

دیروقت خوابیدیم،  


پ.ن. زمین خوردن آدمها گاهی برای امتحان ما هم هست؛  دست هم را بگیریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد