-
۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۱۶
یکشنبه 20 آبان 1397 17:30
مانند روزهای پیشین ۱۰ تا موهبتی که خداوند به ما داده است را مینویسیم و یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک سه بار میگوییم سپاسگزارم. سه باری را به یاد بیاورید که از شادی کامیابیهایتان انگار بر اریکه هستی سوار بودید و روی پا بند نبوده اید و برای آنها سپاسگزاری کنید. (شادی یادآوری آنها باید زیر پوستتان بدود) برای پنج تا...
-
۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۱۵
شنبه 19 آبان 1397 16:57
خدارا هزار بار سپاس برای دوستی که با سپاسگزاری به آرزویش رسیده؛ الهی همه به آرزوهای خوبتون برسید. روز من که ساخته شد با این خبر خوبت. برای امروز ۱۰ تا از داشته هایمان را مینویسیم ؛ و برای هر یک مینویسیم که چرا سپاسگزاریم. یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک ۳ بار میگوییم سپاسگزارم. گام دو، میخواهیم روی یک دوستی یا...
-
۲۸ روز سپاسگزاری- روز ۱۴
جمعه 18 آبان 1397 17:21
یک روز خوب دیگر از زندگیمان آغاز شد. چند بار در روز گفته های مثبت را در دل یا زیر لب میگویید. گفتگوی درونی شما چگونه است؟ با خودتان مهربان باشید. روز ۱۴ رسید و نیمی از دوره را پشت سر گذاشتیم؛ امروز دوباره ده تا از داشته هایمان را مینویسیم و چرایی سپاسگزاری آنها را. یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک سه بار میگوییم...
-
۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۱۳
پنجشنبه 17 آبان 1397 17:14
امروز را با شمردن موهبت هایمان آغاز میکنیم، ۱۰ موهبت را مینویسیم، یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک سه بار میگوییم سپاسگزارم. امروز ۱۰ تا از آرزوهایمان را مینویسیم و هر یک را با نوشتن سه بار واژه سپاسگزارم آغاز میکنیم. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم برای..... جوری سپاسگزاری میکنیم که انگار همین حالا به آرزویمان رسیده...
-
۲۸ روزسپاسگزاری- روز ۱۲
چهارشنبه 16 آبان 1397 00:31
شیرین چو شکر باش شاکر شاکر همه دم شکر ستاند در یک جای آرام مینشینیم و دفترمان را باز میکنیم. روز ۱۲ شده و مانند هرروز ۱۰ موهبتی را که داریم و اینکه چرا برای آن سپاسگزاریم را مینویسیم. یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک میگوییم سپاسگزارم. نام سه کس را که سبب زیرو رو شدن زندگی ما شدند را مینویسیم و اینکه چه کردند برای...
-
۲۸ روز سپاسگزاری -روز۱۱
سهشنبه 15 آبان 1397 17:31
مانند روزهای پیشین ۱۰ تا از داشته هایمان را مینویسیم، یک به یک میخوانیم و در پایان میگوییم سپاسگزارم. من چشمهام را میبندم و با هر باز گفتن انگار یک موجی از قلبم بیرون میرود، هر بار این موج گسترده تر از پیش است. از صبح که چشمانمان را باز میکنیم سپاسگزاری را آغاز میکنیم. به هر چه دست میزنیم، میبینیم، بر میداریم برای همه...
-
۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۱۰
دوشنبه 14 آبان 1397 17:34
یک سوم راه را پیمودیم. امروز مانند هرروز ۱۰ تا از داشته هایمان را توی دفتر خوشگلمون مینویسیم و یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک سه بار میگوییم سپاسگزارم. گام دوم گرد جادویی سپاسگزاری است که در سرانگشتانمان داریم. از ۱۰ نفری که امروز برای ماکاری انجام میدهند و کمکمان میکنند سپاسگزاری میکنیم از ته دلمان نه تنها با...
-
۲۸ روز سپاسگزاری- روز۹
یکشنبه 13 آبان 1397 15:27
توی دفترمان ده چیزی که برای آنها امروز سپاسگزار هستیم مینویسیم. یک به یک میخوانیم و در پایان سهبار میگوییم سپاسگزارم. روی یک قبض پرداخت نشده مینویسیم "برای پول سپاسگزارم". چه پولش را داشته باشید چه نداشته باشید از ته دل سپاسگزار باشید. بیش از یکبار بگویید، هیچ زیانی ندارد هر چه بیشتر بگویید. روی ۱۰ تا قبضی...
-
۲۸ روز سپاسگزاری -روز۸
شنبه 12 آبان 1397 18:11
یک هفته از دوره سپاسگزاری گذشت هرچند من خودم روز هفتم هستم. شما کجای کار هستید؟ گام نخست روز ۸ نوشتن ده تا از موهبتهای زندگیمون هست و یک به یک خواندن آنها و در پایان هر یک سه بار گفتن سپاسگزارم. گام دو سپاسگزاری پیش از خوردن یا نوشیدن هر چیز ی و اگر فراموش کردیددر دم انجام دهید میتوانید هرزمان که به یاد آوردید انجام...
-
۲۸ روز سپاسگزاری -روز ۷
جمعه 11 آبان 1397 10:39
ساعت ۵.۳۰ هست و چون امشب نیستم گفتم بنویسم چون شب خیلی خسته خواهم بود و دیر میایم خانه. امروز دوباره یک لیست ۱۰ تایی مینویسیم از چیزهایی که داریم و هر کدام را میخوانیم و در پایان ۳ بار میگوییم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. یک گرفتاری یا چیز منفی که در زندگیتان هست را پیدا کنید و ۱۰ تا چیز خوب درباره آن بنویسید و این...
-
۲۸ روز سپاسگزاری -روز ۶
پنجشنبه 10 آبان 1397 17:17
روز ۶ سپاسگزاری مانند روزهای پیشین ۱۰ موهبت را لیست می کنیم و یک به یک میخوانیم و در پایان ۳ بار میگوییم سپاسگزارم. امروز یک کسی همراه ماست مانند یک مدیر و از همه سپاسگزاری های ما یادداشت بر میدارد. هر بار جیزی برای سپاسگزاری یافتید بگویید "من برای.... سپاسگزارم "تا همراه نامرئی شما یادداشتش کند. امروز تلاش...
-
۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۵
چهارشنبه 9 آبان 1397 17:13
یکروز دیگر پر از سپاسگزاری در پیش داریم. مانند روزهای پیشین ۱۰ تا از داشته هایمان را مینویسیم و در برابر هر یک مینویسیم چرا سپاسگزار هستیم. از شماره ۱ میخوانیم و برای هر یک سه بار میگوییم سپاسگزارم. گام دوم این هست که به کودکیمان بیاندیشیم و چیزهایی را که دریافت کردیم و برای ما فراهم شده بودند را به یاد بیاوریم....
-
۲۸ روز سپاسگزاری -روز۴
سهشنبه 8 آبان 1397 15:03
یک روز خوب دیگر آغاز شد؛ خدایا سپاسگزارم. دفترمان را باز میکنیم و ۱۰تا از چیزهایی که داریم را مینویسیم و یک به یک میخوانیم و ۳ بار در پایان هر یک میگوییم سپاسگزارم. گام دو، روی یک کارت کوچک مینویسیم "موهبت تندرستی مرا زنده نگه داشته است" و آنرا همراه خود داریم و هر زمانکه شد نگاهی به آن میاندازیم و بلند یا...
-
۲۸ روز سپاسگزاری- روز ۳
دوشنبه 7 آبان 1397 17:07
روز سوم یادمان باشد که صبح(بهتر است) ده تا از داشته هایمان را بنویسیم و اینکه چرا سپاسگزار شان هستیم. یک به یک آنها را از آغاز بخوانیم و در پایان هر یک ۳ بار بگوییم سپاسگزارم. سه تا عکس از نزدیکانمان را نیاز داریم. هر یک را در دیدمان میگذاریم و در دفتر خوشگلمون ۵ تا چیزی را که بخاطرشان از آن فرد سپاسگزارید بنویسید....
-
۲۸ روز سپاسگزاری -روز۲
یکشنبه 6 آبان 1397 13:12
روز دوم مانند روز یکم دفتر خوشگلمون را برداریم و ۱۰ از داشته هایمان را مینویسیم و اینکه چرا برای هریک سپاسگزاریم. از شماره یک تا ۱۰ میخوانیم و در پایان هر یک سه بار میگوییم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. این کار را هرروز انجام میدهیم تا پایان دوره. یک سنگ کوچک یا یکچیزی کوچکی که توی مشتمان جا میگیرد کنار تخت تان...
-
۲۸ روز سپاسگزاری- روز ۱
شنبه 5 آبان 1397 14:21
شمارش داشته هایتان و سپاسگزار بودن برای آنها زندگی را میتواند پربارتر کند. همانگونه که گلایه کردن میتواند زندگی را پر از گرفتاری کند. ما آن میشویم که میگوییم؛ پس بهتر است نیک بگوییم. من خودم از فردا آغاز میکنم و اینها رااز کتاب راندا برن مینویسم؛ به زبان انگلیسی چون فارسیش را دستکاری کرده اند. یک دفتر کوچک میخواهیم و...
-
پیانو
جمعه 4 آبان 1397 16:54
صبح ساعت ۸ بیدار شدم و ایشان رفت دوش بگیرد. ناهارش سالاد ماکارونی بود که گذاشتم و کراسان هم برایش گذاشتم و اسموتی هم درست کردم و رفت. پریدم و رفتم کمی روی نتهای پیانو کار کردم. خیلی چیزها یادم رفته، خیلی سالها گذشته چیزی نزدیک به ۴۰ سال!پس همه چیز یادم رفته! فقط دوست دارم وقتی خوب میزنم. پیانو ندارم و اپ دارم! پیانو...
-
رویا بافی
پنجشنبه 3 آبان 1397 17:07
دیروز که چهارشنبه باشه(الان جمعه است دارم مینویسم)ایشان رفت و برای ناهارش ساندویچ کالباس دادن برد همراه با آب سیب و کرفس و کراسان کره عسل برای صبحانه اش. خودم برگشتم توی تخت و تا ۱۰ کتاب خواندم و مدیتیشن کردم و فیلم تماشا کردم و ۱۰ بلند شدم و یک لیوان آب میوه خوردم با یک لقمه کره و مربای آلبالو. گلدانهایم را آب دادم....
-
سالهای دور
چهارشنبه 2 آبان 1397 01:50
صبح ساعت ۷.۵ خواب و بیدار بودم و غر غرهای ایشان را میشنیدم که میگفت هیچ همکاری نمیکنی ایوا! خوابیدم تا ۸، از قرار خرخر کرده بودم و ایشان بیدارم میکرده و من میخوابیدم دوباره. ایشان میگوید چرا طاق باز میخوابی به پهلو بخواب. هر کسی یک عادتی دارد!! یکروز دیگر را با غرغر آغاز کرد و دوش گرفت. برایش کتلت گذاشتم و یک کره عسل...
-
مهربان باشیم
دوشنبه 30 مهر 1397 17:02
یکشنبه ساعت ۸ بیدار شدم و یکسری ماشین راروشن کردم. چای دم کردم. سیب زمینی پوست گرفتم. ایشان بیدار شد و رفت توی باغ و گل کاری های فرشته را تمیز کرد. کمی به باغ رسید و صداشون کردم برای صبحانه. پنجره راباز میکنم و صداشون میکنم، پنجره ای رو به باغ و بوی بهار و نور خورشید. سیب زمنیها را پوست میگیرم و روی گاز میگذارم. عزیز...
-
دوباره آمدم
پنجشنبه 26 مهر 1397 15:57
سلام به روی ماهتون، بیشتر ماه. گذشته را ننوشتم. پیشتر شبها مینوشتم ولی این چند هفته شبها به تخت نرسیده بیهوش بودم. سرما خوردگی و گرفتگی کمر و کار زیاد انرژی زیادی را از من گرفته. حالا کارم خیلی خیلی سبک شده و امیدوارم بتوانم برای خودم زمان بیشتری بگذارم. سپاس برای مهرتان و کامنتهاتون مهربانان. بیشتر خواب آلود و خسته...
-
خود دوست داری یا خود بیزاری
یکشنبه 8 مهر 1397 17:18
دوست گرامی، گاهی نظام روانی ما به هم میریزد و خشمهای خفته بیدار میشوند. باید دید از کجا این خشم ریشه گرفته است. به نظر من برای خشم ناگهانیت بهتر است با یک روانشناس زبده کار کنی، من هیچ ایده ای ندارم دراینباره ولی برای بیزاری از خود میتوانم این راهکارها را بدهم( من هم اینها را از دیگران یاد گرفتم) ۱.از خودت ایراد نگیر...
-
بانو
یکشنبه 8 مهر 1397 12:41
قلم بینی ویکس دستمه و چند دقیقه یکبار میگذارمش دم بینیم تا شاید راه بسته شده باز شود. الان برای خودم یک استکان چای ریختم و با نعلبکی گذاشتم جلوی خودم که بفرمایید ایوا خانم. میدونستید همیشه پدرم به دنبال نامم خانم یا بانو میآورد حتی زمانی که یکساله بودم به گفته مادرم. منهم زیاد برای دوستان و آشنایان به کار میبرم جوری...
-
آسمان سترگ
شنبه 7 مهر 1397 09:58
از پیامهای پر مهرتون سپاسگزارم. من خوبم و بهتر هم خواهم شد. شاید دیگر از روزمره هایم ننویسم چون کارهایم زیاد است و زیاد نمیتوانم بنویسم و رشته از دستم در رفته است. شاید هر از گاهی خطی نوشتم. اینرا پریشب نوشتم!!! سرما خوردم و گلو درد دارم، شلغم خوردم و آبجوش و لیمو و عسل. ایشان دیروز خیلی حالش بد بود و یکجورایی به خودش...
-
خودخواهی
شنبه 31 شهریور 1397 19:15
دوباره آمدم. امروز که توی خانه بودیم، با ایشان کمی حرفم شد و برای کاری گفتم مخالفم. دوباره ایشان بداخلاق شد و حرف نمیزد، صبحانه نمیخورد و از همان لوس بازیها و بیادبی هایش! رفت توی باغ و افتاد به جون باغ و بستان. خمیر شیرینی را درست کردم.بالا را گردگیری کردم و چند سری لباس توی ماشین ریختم. رفتم توی باغ و گفتم خودم به...
-
یاریم کن
جمعه 23 شهریور 1397 14:21
دو هفته ای شد که ننوشتم از بس که کار داشتم. سفرهای کاری زیادی داشتم توی این دوهفته و کارهای پر استرس! آرایشگرم پیام داده که ایوا خوبی کجایی! از خانه ام دور بوده ام و دلم برای خانه ام تنگ شده است. دلم برای نشستن در گوشه دنجم و کتاب خواندم تنگ شده است. هر چنداین هفته تنها دوروز سر کار میروم با این همه خستگی رفت و آمد به...
-
شکوفه های بهاری
جمعه 9 شهریور 1397 17:13
دوشنبه صبح زود ایشان خواست که تا ایستگاه برسانمش چون دیر شده بود که با ماشین خودش برود. مسواک زدم و لباس پوشیدم و فرشته کوچولو را برداشتم و با هم ایشان را رساندیم. یکدور زدم و از خیابانهایی که دوست داشتم رد شدم. همه جا پر از شکوفه بود و هوا مه آلود بود و آفتاب خودش را نمایان میکرد. برگشتم خانه و ساعت ۷.۵ بود. با فرشته...
-
همه تو
یکشنبه 4 شهریور 1397 16:46
به نام نامی او چندین روز است که ننوشتم. تا جایی که یادم هست مینویسم. سه شنبه صبح ایشان رفت سر کار و من دوش گرفتم و آماده شدم تا نیکل بیاید دنبالم. به جای ۸.۵ ساعت ۸.۱۰ دقیقه آمد و با هم رفتیم سر سایتی که بازدید داشتم. سوزان هم از سوی دیگر آمد.کارمان کمی سخت بود چون اینترنت بازی در آورد و کارمان گیر پیدا کرد. از میزان...
-
بارش نور
دوشنبه 29 مرداد 1397 17:38
یکشنبه ساعت ۸ بیدار شدم و چای دم کردم. خانه را گردگیری کردم.ایشان بیدار شد و دوش گرفت. سرویسها را تمیز کردم. با ایشان ۹.۱۵ بود که صبحانه خوردیم. نیمرو با روغن حیوانی درست کردم پس از سالهای سال. صبحانه خوردیم و ایشان همه ظرفها را شست و توی ماشین گذاشت و آشپزخانه را تمیز کرد. دوسری لباس شستم. من دوش گرفتم و آرایش کردم و...
-
مهربان دوست
شنبه 27 مرداد 1397 19:21
جمعه صبح ایشان ساعت ۸ رفت سر کار، ناهار برایش میوه گذاشتم و آب پرتقال تازه دادم برد و من در تخت ماندم تا ۹. درد داشتم و خوشبختانه پریود شدم. شیر جوشاندم و ماست درست کردم و یکسری ماشین را روشن کردم و بیرون پهن کردم. فرشته من را برد توی باغ و یک پرنده مرده را نشانم داد که با این چه کنیم. کیسه ای آوردم و برداشتمش. فرشته...