-
جرات کن
پنجشنبه 24 دی 1394 16:47
سه شنبه یک روز شلوغ و پر استرسی بود سر کار. از ساعت ۹ که آغاز کردم تکان نخوردم. تکنولوژی خیلی خوبه ولی اگر کار نکند که موجب ناراحتی روح و روان خواهد شد. پرینتر از کار افتاد و اینترنت قطع شد و من کلی کار برای فردا داشتم که انجام بدهم. لپتاپم را زدم زیر بغلم و رفتم خانه ساعت ۳. ساعت ۴ خانه بودم و تا ۷.۳۰ کار کردم. البته...
-
روز ازنو
دوشنبه 21 دی 1394 15:52
بعد از چند هفته استراحت و یک خط درمیان سر کار رفتن امروز به طور رسمی کار آغاز شد و بدیهیست پوست هم کنده شد. خدا راشکر که ترافیک نبود هنگام صبح و راحت رسیدم. با ز هم من بودم و همکار شآکی از حجم کار که من هم حق میدهم بهش. چون یک همکار داریم که اسیستانت مدیرمانه و کلا کارش با ما نیست ولی تا دلتون بخواهد در کار ما دخالت...
-
دانه یکی است
سهشنبه 15 دی 1394 17:05
سه شنبه من کار نمی کردم و همکار دیگرم کار میکرد. خوب از قانون ۲۰ دقیقه ای استفاده کردم برای تمیز کردن خانه. برای هر اتاق ۲۰ دقیقه وقت گذاشتم. البته طبقه بالا را فقط گردگیری کردم. گفتم حالا که خانه هستم این هفته آن خانم را بگم نیاد و خودم کارهام را انجام بدهم. در این بین یک بخور به صورتم هم دادم و ماسکی هم گذاشتم و...
-
بای بای روزهای بیکاری
دوشنبه 14 دی 1394 15:05
یکشنبه که بلند شدم کمی مرتب کردم و رفتم برای خرید. ماهی تازه خریدم که سبزی پلو با ماهی درست کنم. کمی میوه و وسبزیجات خریدم و مواد غذایی ایرانی. چند بار از جلو نان خامه ای و زولبیا بامیه رد شدم ولی نخریدم. گوشت چرخ کرده خریدم و قلم! سوپر هم خرید داشتم و برای خودم شیر سویا خریدم برای سر کار و نان همبرگری و باگت برای...
-
طلب خیر
جمعه 11 دی 1394 01:29
از هفتهای آینده که کار آغاز میشود نگهداری این روزمره ها سخت میگردد. روز چهار شنبه مانند همیشه پیاده روی صبح و دوش و کمی مرتب کردن خانه و در آخر به سوی ددر روانه شدن, ابروها نیاز به رسیدگی داشت. جای پارک مهیا به شکر خدا و چون هوا گرم بود زیر سقف هم مهیا شد تا رسیدم. خوب اینجا آرایشگاه وسط شاپینگ سنتره؛ و من قدم زنان...
-
من چه سبزم امروز
چهارشنبه 9 دی 1394 01:27
صبح که بلند شدم و یک کم با دوستانم در تلگرام چت کردیم ولی زود رفتم که تا هوا گرم نشده به پیاده روی برسم. بعد برگشتم خانه و روی ترید میل کمی دویدم و کمی وزنه زدم. در جیم را بستم اما یادم نبود که در از داخل باز نمی شود! خوب دیگه گیر کردم! چند بار محکم کشیدم و دسته در با پیچهاش کنده شد. در باز شد. اگر منتظر ایشان میماندم...
-
خداحافظ دلبندم
سهشنبه 8 دی 1394 01:25
این دوروز زیاد خوب نبودم. یک حیوان خانگی بیگناه و کوچک را از دست دادم. غفلت خودم و ایشان بود. خودم را نمیبخشم هرگز. احساس میکردم که حفره ای بزرگ قلبم ایجاد شده, سخته. احساس میکردم نفس کشیدن سخته. سولار پلکسم خالی از انرژی بود دیروز. خودم را پاک کردم و دوباره شارژ کردم. همینطور ایشان را. بهتر شدیم. شنبه رفتیم خرید و...
-
کریسمس مبارک
جمعه 4 دی 1394 01:24
صبح شد و من ساعت ۸ از خواب بیدار شدم. ۳ بآر تخت را ترک کردم و باز برگشتم. صدای باد در درختان ,نفسهای ایشان و سوت کتری پس زمینه این نگارش است. روز آغاز شد. تولد یکی از پاکترین و مهربانترین بندگان خدا بر پیروانش مبارک. امروز روز خوبیست. رفتم چای دم کنم دیدم یاادم رفته دیشب ماشین را روشن کنم. دکمه اش را زدم. بطریهای آب...
-
بهترین ها در راهند
پنجشنبه 3 دی 1394 01:20
به به تعطیل شدیم. امروز از خانه کار کردم. صبح بلند شدم آب را چای گذاشتم و گاز و یخچال را تمیز کردم. ماشین را خالی کرد و دوباره خالی روشن کردم که با محلول مخصوصش تمییز بشود. صبحانه را آماده کردم و منتظر ایشان فس فسو شدم. وقتی که تمام شد رفت بیرون و من تا ۸.۳۰ یک قسمت کوچک خانه را جارو کردم و رفتم حمام. ساعت ۹.۱ کآرم را...
-
عشق بده
چهارشنبه 2 دی 1394 01:18
امروز نیم ساعت زود رسیدم سر کار!از عجایب بود, در نتیجه کآرم را نیم ساعت زودتر تمام کردم. که به عبارتی میکنه ۱ ساعت زودتر از بقیه همکارها چون زمان ناهار را هم زدم پای این و زودتر آمدم بیرون. تمام کار ما شده مراقبت از کلاینت ها که دزدیده نشوند این روزها. همکارم امروز همه وسایلش را جمع کرد. گفتم میدونم دیگه نمیای! خدا...
-
پرنده رفت
سهشنبه 1 دی 1394 01:10
ساعت ۶.۱۰ صبح بیدار شدم. ۶.۳۰ بلند شدم تا آماده بشوم برای کار. کمی آرایش و پیرایش موها و تغییر لباس و بدون نهار و با یک بطری آب و کمی میوه راه افتادم. صبحانه کمی کورن فلکس خوردم. سر راه رفتم یک بطری کوچک شیر خریدم و رفتم سر کار. در مسیر یک بخش کتاب خواندم, کمی مدیتیشن در راه و سپاس گزاری از داده ها. خبر چندانی نبود....
-
شب یلدا خجسته
دوشنبه 30 آذر 1394 01:06
وقتی کارمان تمام شدبا همکارها شام رفتیم بیرون,. یک کارت پیداکردم که باید پست کنم به کمپانی تا برسد به دست صاحبش. امروز برای ناهار یک موز خوردم و کمی میوه, ۳ لیوان بزرگ چای سبز! به جاش برای شام از نان و کره آغاز کردم و سب زمینی تنوری شاید هم سرخ کرده که هر آنچه بود بسیار دلپذیر بود با توپکهای پنیر و کدو حلوایی و در آخر...
-
هوا گیج است
یکشنبه 29 آذر 1394 01:04
روزمرگی هم را مینویسم که کمتر از یاد ببرم. تازگی ها چیزهای ساده, اسمها و کارهام را از یاد میبرم. نمیدونم کآرم زیاده یا مغزم خرابه! امروز تا ۸.۲۰ دقیقه توی تخت بودم و بلند شدم و به کارهای روزمره پرداختم. روز گرمی بود بنابراین کلی لباس شستم. خانه را تمیز کردم. مواد سالاد الویه گذاشتم. و ساعت ۱۲ با ایشان رفتیم خرید....
-
کی من!؟
شنبه 28 آذر 1394 01:00
این چند هفته به خیر و خوشی بگذرد و مهمانی ها تمام شود. کریسمس بسیار خوب و زیباست و دلپذیر. خوراکیها هم که غوغا میکند. امروز هم مهمانی بیزنس ایشان بود. غذا از بیرون سفارش داده شده بود که بر عکس تصور من بسیار هم زیاد و خوب بود. البته خریدهای جانبی و کادو ها روی دوش من بود و دیروز از صبح تا شب در حال خرید بودم. چند بار...
-
به نام خداوند بخشنده مهربان
دوشنبه 23 آذر 1394 00:58
نوشتن گاهی سخت میشود. گاهی واژه ها گره میخورد در گلوگاه صدا. روزگارم بد نیست. هر روز بهترم از دیروز از درون, بدنم خوب است, حرفها یم را درک میکند. آرام است چون نازش رامیکشم. هر نفس هر و قدم سپاس گذارم از مهربانترین. امروز خانه ماندم چون دلم برای خانه ام تنگ شده بود. که در کنجش پناه بگیرم و آرام باشم. رفتم برای پیاده...
-
روزنگار ایوا
پنجشنبه 21 خرداد 1394 15:50
روزنگار ایوا به اینجا منتقل شد. ازبلاگفا ناامید شدم. اینجا را قبلا ساخته بودم که از بلاگفا مهاجرت کنم. ولی بلا استفاده ماند. حالا حرفها و روزمرگی ها را اینجا مینویسم.
-
خداحافظ بلاگفا
یکشنبه 1 دی 1392 16:12
از بلاگفا خسته شدم. امروز اول دی ماهه، اول زمستانه، اول زندگی زمستانی، اول اولهاست!