-
تهمت
شنبه 4 دی 1395 17:37
امروز یک لیوان آب پرتقال تازه خوردم و رفتم به سوی سوپر نزدیک خانه. ساعت نه صبح همه جا پر از ماشین. خریدهامو انجام دادم و قرص آهنم گرفتم و ساعت ۱۰.۳۰ برگشتم خانه و همه را جا به جاکردم. دوش گرفتم. آبمیوه تازه گرفتم. میز صبحانه هنوز پهن بود و ایشان در حال رسیدگی به باغ و حیاط بود و مادرش هم غر میزد که بچه ام خسته شد برم...
-
خانه ام پر گل باد
پنجشنبه 2 دی 1395 16:28
یکی ازمزایای اینهمه مهمانداری داشتن گلدانهای پر گل است. روی هر میز یک گلدان پر از گلهای زیبا لانه کرده و خانه ام گل باران شده. چشمانم لبریز از زیباییهای خداست. خدایا سپاسگزارم. امروز برای صبحانه آب پرتقال و گریپ فروت گرفتم و خوردم. مادر ایشان هم شیر موز خورد و کمی آشپزخانه رامرتب کردم و یخچال را تمیزکردم، دودور ماشین...
-
دوستی خاله خرسه
چهارشنبه 1 دی 1395 02:27
یک موزیک آرام گذاشتم و شمعهام را روشن کردم و توی تختم دراز کشیدم. خدا را هزار مرتبه سپاس که به رنگین کمان پس از طوفانش ایمان دارم، که به خود بی همتایش! امروز صبح بلند شدم ولی برای ایشان صبحانه درست نکردم، فقط دوتا ساندویچ برای ناهارش پیچیدم با کراسان و موز. رفتم به پرندهها غذا بدهم دیدم کراسانها را گذاشته سر راهم به...
-
خاله بازی
سهشنبه 30 آذر 1395 16:41
تو این مدت که مادر ایشان اینجاست روزهای زیادی مهمان داشتم. همه بدون هماهنکی با من؛ اونها گفتند میاییم و آمدند و فامیلهای جدیدشون آدرس گرفتند و آمدند. خسته شدم چون بعضی ها شب هم میمونند و شیرازه زندگیم از هم پاشیده؛ نه حساب روز دارم و نه ساعت. کمک هم که ندارم یعنی ایشان که خانه است از هر مهمانی مهمانتر است. خرید و پختن...
-
گرسنگی
سهشنبه 23 آذر 1395 16:12
هوا توی آفیس خیلی گرمه؛ و من تنهام. کسی غیراز من تو این بخش نیست. کارهای عقب افتاده پیش میرود. صبحانه یک لیوان آب هندوانه با کمی سزیجات سبز مانند اسفناج و کیل خوردم. حالا تو کرما به ناهار فکر میکنم و آب می نوشم. بورک اسفناج و سیب زمینی دارم و میخورم. مادر ایشان خانه است و برای شب لوبیا پلو درست خواهم کرد. شب مهمان...
-
مهمان مقیم
شنبه 20 آذر 1395 15:36
امروز دوستم که فرشته کوچولوش با فرشته من همبازیه برام یک کیک خوشمزه آورد. من مهمان داشتم برای ناهار و نشد که با دوست بشینم. فرشته اش را گذاشت و زود رفت؛ یک روز میریم با هم ناهار بیرون. خوب برای ناهار قیمه درست کردم و برای دسر تیرامیسو و سالاد میوه. خانه را که دیروز تمیز کرده بودم و میوه شستم و کمی شیرینی و آجیل و...
-
مهمان
شنبه 20 آذر 1395 14:50
مهمان اینجاست و خیلی مهمان است.
-
بهار نارنج
شنبه 13 آذر 1395 18:12
ساعت ۱۲.۳۰ شبه و من آرام به صدای تیک تیک ساعت گوش میدهم. ایشان با عزیز راه دور رفتند به دنبال مسافر. دورروز فقط کار کردم و ایشان تنها منرا تماشا کرده؛ روی دور تند بودم. حالا دوش گرفته و خسته ام! ناهار فردا را درست کردم و امروز خرده کاری داشتم. شیشه های ترشی را پر کردم و سرکه ریختم. یک شیشه اضافه امد که با تخم کتان و...
-
خوب باش
سهشنبه 9 آذر 1395 17:27
در چهار هفته گذشته ۱ روز در هفته با دوستانم و گروهای مختلف بیرون رفته ام و این هفته قرار شد با دو تا از آنها به رستوران ایرانی برویم اما من هوس آلو پراتا ی هندی دارم! شاید فردا درست کنم برای اولین بار! خانه سابی میکنم اینروزها چون مهمان از ایران میآید! که با این حساب در ۱۲ ماه گذشته من ۹ ماه مهمان داشته ام ۲۴/۷! برای...
-
روزی روزگاری
یکشنبه 7 آذر 1395 16:25
روزگاری بود در سرزمین ما که همه چیز کوپنی بود و همه کمابیش در یک سطح بودند. خیلی چیزها نبود یا کم بود. زمستانها بی برقی، بی گازوییلی و بی گازی بودو همه خانواده توی یک اتاق دور هم بودند تا هم گرم بشوند و هم غذا پخته شود و هم بچه ها مشقهاشون را بنویسند. توی همان سوی کم شبهای سرد زنهایی بودند که تند تند کلاه و شال گردن و...
-
آرامم
یکشنبه 7 آذر 1395 15:58
پرسیده بودی چطور میتوان آرامش را دعوت کرد به زندگی. راهکارهای من تا آنجا که یادم هست. خدایا به دنیای ما آرامش ببخش. همه موجودات زنده سزاوار زندگی کردن هستند تنها ما نیستیم؛ هر جانداری سزاوار احترام و نگه داری و نوازش است. برخی از آنها چند روزی ساکن سیاره هستند و برخی سالها؛ همه ما به هم نیاز داریم برای زیستن. کار...
-
من اینروزها
جمعه 5 آذر 1395 14:56
ایشان سرما خورده و انگار پایان دنیاست. با خودش و ما و دنیا و کتری و همکار و باد بد خلقی میکند! برایش سوپ سبزیجات درست میکنم و دوش میگیرم؛ موهام را درست میکنم و آرایش میکنم و به حانه دوست دیرین برای ناهار میروم. روز خوبیست با دو دوست دیگرم و کلی میخندیم. ۳ بلند میشوم که از ترافیک دور باشم. از شیرینی فروشی یونانی چند...
-
برابری
شنبه 22 آبان 1395 15:05
خواندن چند کتاب با هم هیچ فایده ای ندارد چون از هر چمن گلی میشود! من هستم که از این کارها میکنم. این هفته که گذشت رفتم سر کار و یکروز هم از خانه کار کردم. مدیر پروژه بودن هم خوبه هم سختیهای خودش را دارد ولی خوب تو این چند سال جز چند مورد کارم همیشه خوب پیش رفته. حالا مدتهاست فکر جدیدی در سرم دارم که یکروز پیاده خواهد...
-
تنها با تو
چهارشنبه 19 آبان 1395 14:43
دوشنبه که صبح کمی ورزش کردم و آب زیاد نوشیدم و ساعت ۹.۲۰ رفتم سر کار. فکر میکردم ۲ بر میگردم و به دوستی پیام دادم که بهش سر میزنم ولی تا ۴ ماندم. سر راه کمی خرید کردم و خانه که رسیدم ۶.۲۵دقیقه بود. چای دم کردم و برنج هم همینطور و رفتم برای پیاده روی. از جلو خانه دوستم رد شدیم و کمی پیشش ماندم و حرف زدیم و قرار شد فردا...
-
بی پایان من
یکشنبه 16 آبان 1395 16:13
ساعت را نگاه میکنم و ۹ شده! امروز روز خوبیست ؛ بوی خوبی در صبحگاه پیچیده. چای دم میکنم و به تخت بر میگردم. ایشان زیاد میخوابد و من هم در تخت کمی از اینسو و آنسو میخوانم. کمی بلند میشوم و صبحانه را میچینم؛ ماشین را خالی میکنم. شیر و انبه درست میکنم. ایشان ساعت ۱۰ کش و قوس میدهد. لباس در ماشین میاندازم و کمی مرتب میکنم...
-
سلام شنبه
شنبه 15 آبان 1395 16:29
هوا خیلی سرد شده و اول صبح برای پرنده ها گندم میریزم چون چشم انتظارند. شیر و انبه درست میکنم. با خاله ام چندی بود صحبت نکرده بودم و ساعت ۹ بود که میس کالش را دیدم و زنگ زدم. ایران نبود و با هم حرف میزنیمپیرامون خیلی چیزها. امروز و من کمی خانه را مرتب میکنم، طبقه پایین را بخارشو میکشم و برای ناهار آبگوشت درست...
-
جمعه پرتقالی
جمعه 14 آبان 1395 17:51
جمعه روزیه که خانه میمونم. دوست دارم برای ناهار آلو اسفناج درست کنم که ایشان گفت هر چی هست میخوریم. یک روز گرمه اما بادی. زود کارم را شروع می کنم تا زود تمام بشود.پدوتا پرتقال می اندازم تو آب و روی دمای کم میگذارم که بپزه. یک بسته سبزی خالی میکنم توی کاسه تا یخش باز بشود. خانه بوی پوست پرتقال میدهد. کلی لباس و جلو دری...
-
آفتاب مهربانی
پنجشنبه 13 آبان 1395 17:18
۵ شنبه برای ناهار قرار است با همکاران قدیم که با هم الان دوست هستیم ناهار برویم بیرون. من دوش میگیرم و آب هندوانه میخورم و ۱۱ میروم بیرون؛ هوا دلپذیر است و من زود میرسم. برای خودم سبزیجات و کرفس و هویج و نخود فرتگی میخرم تا غذاهای رنگی رنگی درست کنم برای خودم. دوستانم دیر میرسند و من زمان دارم که کمی خرید دیگر بکنم....
-
سر آشپز ایشان
یکشنبه 9 آبان 1395 14:49
یکشنبه زود بیدار شدم و صبحانه را آماده میکنم و سیب زمینی و تخم مرغ و مرغ میپزم برای سالاد الویه ناهارمان. تند خانه را گردگیری میکنم و دستشویی ها را تمیز میکنم و دوشی میگیرم و ساعت ۱۰ با دو ماشین جدا میرویم بیرون چون میدونم اداهای ایشان را. پشت چراغ قرمز در کنار هم ایستادیم. ایشان شیشه را پایین میدهد و میپرسم آن کیسه...
-
در مسجد
یکشنبه 9 آبان 1395 14:02
شنبه صبح دوش میگیرم و ساعت ۹۰۵ آرایشگاه هستم. به ابروهای تا به تام نگاه میکنم. موهام را خشک میکند و ازش میپرسم به نظرت یک ابروم پهنتر نیست که میگه کمی. هر زمان دوست داری جایی همه چیز مرتب باشد یک جای کار میلنگد. ازش خواهش میکنم که اگر میتواند دستی به این ابرو ها بکشد. کارش که تمام میشود با بند ابروهای نامرتبم را سامان...
-
نوبرانه
جمعه 7 آبان 1395 14:59
دوشنبه رفتم سر کار هیچ کسی نبود جز خودم در قسمت خودم! کارم را شروع کردم و شادان تنهایی کار میکردم. یک آوای آرام بخش با صدای کم هم گذاشتم تا محیط را آرام کند. کارهام خوب که نه عالی پیش رفت. برای ناهار چند تا تکه پیتزا داشتم ولی رفتم بیرون و راه رفتم و سوشی هم خریدم برای خودم. یک کرم پیلینگ بادام ژاپنی و یک ظرف کوچک...
-
مهربانی را زندگی کن
یکشنبه 2 آبان 1395 16:56
پنج شنبه آفتابی خوبیست. خانه را تمییز میکنم و کلی شستشو. لحافها و ملافه و بالش و روتختی و رویه تشک و جلو دری حمام و توالت و کلی لباس با رومبلی ها را میریزم داخل ماشین چندین بار و همه را بیرون پهن می کنم در باد و آفتاب و شام هم آماده میکنم و میروم به سوی کارم تا شب کار میکنم. شام یادم نیست که چی درست کردم! برای جمعه...
-
بتی محمودی
چهارشنبه 28 مهر 1395 16:46
سه شنبه ۷.۳۰ ماشینی به دنبالم آمدو رفتم ماشینی را که برام رزرو شده بود گرفتم و به سوی محل کار در شهردیگرروانه شد. سرراه همکارم را برداشتم و رفتیم. من از کار کردن با این خانم خیلی خوشنودم. هرچند که اینبار زمان رفت تنها کافی گرفتیم از کافه دلنشینمان اما به خودمان قول دادیم ناهار برگردیم و بشینیم و استراحتی هم بکنیم. به...
-
کاسه آب
دوشنبه 26 مهر 1395 15:32
دوشنبه روز رفتن دوستمانه؛ روز سختیه. ساعت ۷.۳۰ دوش گرفتم و آماده شدم. آنهم زود بیدار شد. ساعت ۸.۴۰ بود که زنگ در را زدند و آمده بودند دنبال فرشته اش که مسافر بود. قلبم فشرده شد و گفتم آخ اومدند! بغلش کردم و همه هیکل کوچولوش را بوسیدم. کمی بعد بردنش؛ حال من خوب نبود حال دوستمان را نمیدانم. چند نفر سرش را درمناسبتهای...
-
درهم نویسی
یکشنبه 25 مهر 1395 17:22
جمعه صبحانه درست کردم برای خودم؛ سرم را روغن زدن و کمی بعد دوش گرفتم. پرندههای باغ را غذا دادم و با دوستمان و دوست تازه واردمان رفتیم ایکیا؛ من شمع، زیپ کیپ و کاسه کوچک و خرده ریزه خریدم؛ ناهار خوردیم و بستنی و سر راه سبزی پلویی و بادمجان و کرفس، لیمو عمانی و خوراک حیوانات، زیره هم گرفتم و برگشتیم خانه. ایشان هم رسیده...
-
بوی سیب
سهشنبه 20 مهر 1395 13:57
بوی سیب ترش و گلهای نرگس ورودی خانه را فرا گرفته؛ چای را ریختم و آشپز خانه تمیز شده و شام خورده شده. حوله ای دور سرم پیچیدم و راحتترین لباس خانه ام را پوشیدم. روزم را ازابتدا میبینم؛ ۷ بیدا میشوم و دوش میگیرم. حالم خوب نیست از دیشب؛ دلدرد و خیال بالا آوردنی که تمام شب درگیرش بودم. کمی آبجوش و نبات میخورم و ایشان...
-
روزوروزگار
چهارشنبه 14 مهر 1395 14:33
چهار شنبه رسیده و من خانه میمانم. هوا بد نیست. امروز روز خانه است؛ آب پر تقال گرفتم برای همه و گذاشتم تو یخچال. یخچال را تمیز میکنم. دوستمان رفته دنبال کارهاش و منم تنهام، از اون تنهاییها که نباید باشه؛ تنهایی های بد. ماسک صورتم را میزنم و دوش میگیرم کمی اودیو گوش میدهم، کمی مدیتیشن میکنم. پیاده روی میروم، بادمجان...
-
گل زنبق
سهشنبه 13 مهر 1395 16:20
سه شنبه است و خانه ماندم. قرار بود با دوست تازه واردمان قرار بود برویم جایی که خودم دوشنبه شب کنسل کردم. خانه را گردگیری میکنم و تمیز میکنم با شکیبایی, باید خرید هم بروم. دوستمان ساعت ۱ از خواب بلند شده و میپرسد کی میرویم. شام هم لازانیا آماده هم دارم, تنها سالاد پاستا با پستو باید درست کنم. دوستمان بالا گیتار میزند...
-
بازکشت به کار
دوشنبه 12 مهر 1395 17:14
امروز ساعت ۷ از خواب بلند میشوم, کار دارم! ایشان میرود و من برمیگردم به تخت و مدیتشن میکنم و خوابم میبرد تا ۸.۳۰. از خواب بلند میشوم و دوش میگیرم, لباسم را میپوشم, آرایش هم میکنم و میروم آشپزخانه. مرتب میکنم و ماشین را خالی میکنم. برای ناهار سوشی درست میکنم و میگذارم یخچال. ۴ لیوان آب میخورم و کمی انجیر خشک و گردو و...
-
خوبم
یکشنبه 11 مهر 1395 15:49
دیشب خوب نخوابیدم, از دست ایشان خیلی ناراحت شدم. با این حال صبحانه را رو به راه میکنم کمی مرتب میکنم, ایشان رفته سراغ باغبانی و کارهای باغ را انجام میدهد. من هم دوشم را گرفتم و صبحانه را دیر می خوریم . ایشان پیشنهاد داد ه که ناهار بریم بیرون ولی ناهارداریم از دیشب و خوب میریم پارک جنگلی برای پیادهروی. من دو سه سری...