-
خودخواهی
جمعه 6 اسفند 1395 15:06
جمعه روزمان را آغاز کردیم و قرار شد برویم بیرون با مادر ایشان. سرراه رفتیم مارکت و کمی خرید کردیم. کاهو و کدو، انگور، موز، بروکلی و سیب با نان زعتر و رفتیم به سوی شاپینگ سنتر دیگر تا مادر ایشان سوغاتی بخرد. یک تیشرت خرید و منم کفش میخواستم که رفتیم ناهار بخوریم و برگشتیم نیست شده بود کفش دلخواهم. برای خودم ساندویچ...
-
فردای بهتر
پنجشنبه 5 اسفند 1395 15:45
چهارشنبه که ایشان رفت؛ من پتوها ی تابستانی خودمان با ملافه ها و یکسری لباس توی ماشین در دو نوبت میریزم. بعد دوش گرفتم و لباسها و پتوها ها را پهن میکنم بیرون و برای خودم کمی میوه بر میدارم و آب و اسموتی ولی کمی دیر میشود. شما بگو ۵ دقیقه دیر میرسم. یکی از همکارها میگه باید دیر رسیدن را خبر بدهی؛ حالا انگار من دکتر...
-
شلوار سرخابی
سهشنبه 3 اسفند 1395 16:35
سر کآرم, هوا روزی گرم است و روزی سرد است. هوا گیج است. صبح ۷ بلند شدم و ایشان را راهی کردم؛ یکسری لباس در ماشین ریختم و غذای پرنده ها را دادم و خودم به تخت برگشتم. مدیتیشنم را دادم ولی ذهنم به چپ و راست میدوید. چند تا پشت سر هم انجام دادم و نزدیک نه بلند شدم. مادر ایشان هم بیدار شد و چای دم کرد و صبحانه خورد, منم...
-
تحقیر
دوشنبه 2 اسفند 1395 15:30
دوشنبه صبح زود ایشان میرود سر کار و ما هم مناسک هرروزه داریم. خانه را طی میکشم و چند تا سیبزمینی میپزم و یک بسته گوشت بیرون میگذارم. ماشین را خالی میکنم و معجون برای خودم درست میکنم و میوه هام را هم میگذارم که ببرم سر کار. دوش میگیرم و مایه کتلت درست میکنم و روش را میکشم و داخل یخچال میگذارم. پرنده ها را غذا میدهم و...
-
پستی بسی طولانی
یکشنبه 1 اسفند 1395 16:15
باران شدیدی میبارد و شب سردیست. هوا کم کم رو به پاییز میرود. شبها طولانی میشوند و دمنوش گیاهی مهمان میزمان میشود. برای خودم دمنوش دارچین و پوست پرتقال درست کردم. فرشته کوچولو در حال خرابکاریست. خدایا شکرازاین همه آرامشی که دارم و از اینکه از هر چیز بهترینش را دارم. خدایا شکرت. غروب زیر نم نم باران رفتم بیرون با فرشته...
-
دهه ۷۰
یکشنبه 24 بهمن 1395 15:29
یکشنبه تنبل رسید تا ۹.۳۰ توی تختم و کلی میدتیشن کردم. گفتم امروز صبحانه بخوریم و مربای آلبالو بخوریم؛ پنیروگردو بخوریم. چای دم کردم و نزدیک ۱۰.۳۰ تازه صبحانه خوردیم.۴-۵ تا بسته گوشت بیرون گذاشتم و برای ناهار خورشت کرفس و قیمه هم برای دوشنبه درست کردم. آبمیوه تازه هم گرفتم و بورک پنیر و اسفناج درست کردم و بالا را هم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 بهمن 1395 14:30
جمعه صبح بیدار میشم و کمی بهترم منتها نای سر کار رفتن ندارم. یک ماهیچه انداختم توی زودپز و ایشان را با آبمیوه و موز راهی کردم.پکمی لوبیا چشم بلبلی هم گذاشتم بپزه و برنج خیساندم. تند تند خانه را گردگیری کردم و جارو کشیدم. یکسری لباس انداختم توی ماشین و بیرون پهن کردم و سری دوم را ریختم که وقتی برگردم بیرون پهن کنم، دوش...
-
پاکسازی
پنجشنبه 21 بهمن 1395 16:46
درست همان کاری را انجام میدهم که توی کتاب گفته؛ سه بار در یک هفته پاکسازی را انجام بدهید و رها کنید و یک هفته صبر کنید تا نتیجه را ببینید. درست سر زمان؛ خدایا مرسی. حالا هر هفته باید یکی دوروز روی خودم کار کنم و پاکسازی کنم خودم را تا نجات پیدا کنم از دردهام. خدایا سپاس سپاس. ده دقیقه به هشت بلند شدم و برای ایشان یک...
-
ناهار دوستانه
چهارشنبه 20 بهمن 1395 15:49
روز گرمیه، کار چندانی ندارم جز شستن لحافها و چیدن شیرینی و درست کردن آب هندوانه و دوش گرفتن. ساعت ۱۱.۳۰ کارهام تمومه و به دوستم زنگ میزنم که ببینم کجا هست که هنوز خانه بود و منتظر دیگری بود تا برسد. خوب منم موهام را خشک میکنم و و آرایش هم میکنم و برنج ها را هم را دم میکنم و کشک بادمجان هم روی حرارت کم گذاشته و همه...
-
دلآرام جانم
سهشنبه 19 بهمن 1395 15:52
تمام شب بیدار بودم تا خورشید سپیده زد. شب بهتری میتونست باشه برام؛ دلم میخواست خانه بمانم اما باید میرفتم سر کار. باران شدیدی میبارید؛ برای ایشان شیر موز درست کردم با ساندویچ و کمی آجیل و میوه و ۷.۳۰ رفت. برای خودم آبمیوه تازه گرفتم و تو دوتا شیشه دردار ریختم و کمی دور خودم چرخیدم و آشپزخانه را مرتب کردم که ساعت شد...
-
وای باران
یکشنبه 17 بهمن 1395 12:50
از در آمدم داخل و نرس پای تلفن بود؛ چشمم به دم اسبی بلند خانمی افتاد که غیر حرفه ای بلوند شده بود؛ نه بلوند بود و نه مسی یک نارنجی در میان بود. توی مطب دکتر نشستم و موبایلم را در آوردم تا کارهای باقیمانده را انجام بدهم. حرکات دو کودک پس زمینه نگاهم بود که خودشون را تکان میدادند. از صدای خنده خانم بغلی سرم را بالا...
-
وقت رفتن
جمعه 15 بهمن 1395 13:26
چهارشنبه صبح با فرشته کوچولو رفتیم پیاده روی و آمدیم خانه و مدیتیشنی کردیم و شام هم درست کردیم با سالاد؛ و با دوستی دیرین حرف هم زدیم و دوشی گرفتیمو آمدیم بیرون. توی راه دوستم زنک زدکه بیاد و برام چیزی را بیاورد که قرار شد فردا بیاد. کجامیرفتم؟ خوب سر کار اما قبلش از سوپر مارکت نان خریدم و ایکیا هم رفتم چون که شمع...
-
روزها میدوند
سهشنبه 12 بهمن 1395 17:23
یکشنبه دوش گرفتم و رفتم دکتر و یک ساعتی کار داشتم. آبمیوه تازه داشتم و با خودم بردم چون صبحانه نخورده بودم. یک آزمایش دیگه هم دادم. آزمایش خونم همه چیز خوب بود جز آهن و ویتامین B که خوب برای من کمبودش خطرناکه! فشار م پایین بود که برام خوبه. پریودهای نامنظم نوید یائسگی زودرس میدهد چون سطح هورمون پایین آمده که برای دارو...
-
خسته ام
شنبه 9 بهمن 1395 17:57
خوابیدم تا ۹.۳۰ ولی هنوز خسته ام. صبحانه را رو به راه میکنم و خودم هم یک برش نان با کمی پنیر و آبمیوه تازه میخورم. ایشان به سراغ باغبانی رفته و من هم قرمه سبزی برای ناهار درست کرده ام. ماشین را روشن میکنم و ویدیو تماشا میکنم"زنان موفق چگونه روزشان را آغاز میکنند" از آن لیست وبلاگ ۱۰ تایی من هرروز نه تا را...
-
مهربانی پیشه کن
جمعه 8 بهمن 1395 17:35
هوا تاریکه و روشنه و من بیدارم! توی جام غلت میزنم و نور آفتاب بیشتر میشود؛ ساعت ۶.۳۰ بلند میشوم و کمی توی خانه میچرخم و بر میگردم سر جام و مدیتیشن میکنم و خوابم میبرد تا ساعت ۸.۳۰. تازه یادم اومده شب خوبی نداشتم و خیلی درد کشیدم. برای ایشان اسموتی توت فرنگی و شاهتوت درست میکنم و برای خودم هم آب هندوانه و طالبی با سیب...
-
عمر من
پنجشنبه 7 بهمن 1395 18:09
امروز برنامه ای نداریم برای همین ٧.٥ بیدارم!! روی چمنهای خیس راه میروم و برای پرندها غذا میریزم. دوباره برمیگردم توی تخت تا ۸.۵ کتاب میخوانم. بلند میشم و کتری را پر میکنم و ظرفهارا هم جا به جا میکنم. امروز باید خانه را تمیز کنم و رویه یکی از مبلها را هم بردارم. امروز ابری و خنک است. لیوان آبم را سر میکشم؛ ترازوی حمام...
-
روز دوم
چهارشنبه 6 بهمن 1395 15:36
۷،۵ صبحه و از خواب بیدار میشوم؛ هوا را چک میکنم دستشویی میروم و دوش میگیرم. خودم را وزن میکنم ۶۴.۳۰۰!! گمانم ترازو خیلی خراب است یا جایش خراب است!! برای صبحانه اسموتی موز و توتهای گوناگون درست میکنم. برای ایشان سالاد سیب زمینی و تن ماهی درست کردم با یک شیشه آبمیوه تازه همراه با موز و برای خودم یک چهارم طالبی و یک خوشه...
-
خگخ
سهشنبه 5 بهمن 1395 16:36
ازامروز خام گیاه خواری و ورزش در کنار پیادهروی برای بهبود مشکلات من -ام اس - اگزما و حساسیت - پریود نا منظم -خار پاشنه - خستگی مفرط -اضافه وزن هستند. اینجا هم هرروزآمار مینویسم. پ.ن.خگخ=خام گیاه خواری
-
خلوتم
سهشنبه 5 بهمن 1395 16:26
امروز خانه بودم و ایشان هم خانه. صبح برای آزمایش خون رفتم و برگشتم و ایشان سرش به کارهای خودش گرم بود. برای صبحانه اسموتی انبه و تمشک با شیر سویا درست کردم و خوردم همراه با اوت میل و کمی سید. هسته سیبها را میگیرم و به برنامههای صبحگاهی تلویزیون نگاه میکنم. دخترک مدل از دوست پسر جدیدش حرف میزند و خانه ای که در نظر...
-
مدافع وطن
جمعه 1 بهمن 1395 17:29
خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را که من بستم به خون دل بر سر و چشمِ در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من، سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری در دهانِ گودِ گلدانها پ.ن. زنده باد مدافعان وطن پ.ن. سهم شما از سفره انقلاب چیست! پ.ن. فیش حقوقی شما را هم دیدیم، شرم بر روی دزدان...
-
دعا کنیم
پنجشنبه 30 دی 1395 16:31
خدایا کمکشون کن؛ خدایا خودت دست به کار شو تا نجات پیدا کنند. جانشان را کف دستشان گذاشتند و رفتند تو نکهدارشون باش. برای همه آنهایی که گیر افتادند دعا کنیم.
-
ایشان از نگاه دیگر
پنجشنبه 30 دی 1395 12:30
بده که من همیشه ایشان را خودخواه و نامهربان می نامم و از خوبیهایش کمتر حرف میزنم. ایشان مرد راستگوو و درستکاریست. هیچ راه خطایی در زندگیش نرفته و نمیرود. در بدترین شکل رابطه مان هرگز هرگز دست از پا خطا نکرده و خیانت نکرده. نگاهش، دستش و چشمش پاک است. تعهد کاری و اخلاقی دارد در هر مقامی که باشد. اهل زد و بند و خلاف...
-
دل خوش
چهارشنبه 29 دی 1395 12:04
خوب دیگه امروز روز کاره بادل خوش. برای خودم کمی میوه! نه زیادآ وردم با دوتا تست پنیر و خیار با نان سیاه! دوست داشتم زودتر بیام بیرون که بروم کتابخانه نزدیک کارم و کمی کتآب بخوانم که نشد. با این حال ۱ ساعت زود رسیدم و رفتم خرید خانه. سر راه کمی میوه برای ایشان بردم . الان زیر میزم یک ساک هست که توی آن کرفس و نان و کیسه...
-
در پنجه رهدانم
دوشنبه 27 دی 1395 16:55
جواب آزمایشهام آمده ولی وقت ندارم دکتر بروم!! فقط روزها خودم را میکشم اینسو و آنسو! حتی یک چرت بعد ازظهر ندارم یا ایشان به سراغم میاید یا مادرش و از خواب بیدارم میکنند. امروز برای ناهار آلبالو پلو با مرغ درست کردم و خودم هویج و لوبیا خوردم.دوسری ماشین را روشن کردم. پنجره آشپزخانه پشتی را باز گذاشتم و صدای آبنمای استخز...
-
به یادت
یکشنبه 26 دی 1395 16:41
ما که در سایه خورشید معذب بودیم چشممان کور سزاوار همین شب بودیم
-
باز باران
جمعه 24 دی 1395 09:48
کنار پنجره نشسته ام و به صدای باران و هیاهوی گنجشکها گوش میدهم. چرا صداهای طبیعت آزار دهنده نیستند؟ چون تو با عشق آفریدی و مهربانی. چون تو خالقی نور من. امروز هیج کاری نداشتم توی خانه! خانه را دیروز تمیز کردم و بیرون هم نمیرفتیم. فقط چند تا کار برای سر کار از خانه انجام دادم و بقیه روز نشستم و خواندم و تماشا کردم و با...
-
روز من
سهشنبه 21 دی 1395 16:53
شب آرام و خنکیست و ماه آسمان را از آن خود کرده! شب از نیمه گذشته و کولر همسایه هنوز هرهر میکند. قورباغه ها آرامند و من هنوز به فراموشی مردمم فکر میکنم. فرشته کوچولو روی زمین خوابید امشب. امروز پس از هفته ها سر کار رفتم و یک دنیا کار انجام نشده به خط بودند. همه را خوب انجام دادم و خشنود برگشتم خانه؛ مود رینگم بنفش بود...
-
تاریخ بخوانیم!
دوشنبه 20 دی 1395 16:39
از قرار برخی ها بی پدر شدند و عزادار کسی هستند که خیلی ها را عزادار کرد! پ.ن. فراموشی و اسطوره سازی درد بزرگیست!!
-
خواهان تنهایی
شنبه 18 دی 1395 18:20
روزها گرم و مرطوب است و من چون آونگ در زندگی روزمره ام هستم، از این سو به آنسو! هر آخر هفته مهمان دارم و ایشان هم خوب همه را روی دوش من انداخته و خیالش راحت است. ککش هم نمیگزد، خوب قرار شد فردا ناهار برویم بیرون و مادر ایشان گفت یک چیز توی خانه درست میکنیم! گفتم یک نفسی بکشیم و یک تنوعی باشد که فوری گفت راست میگی!...
-
کریسمسانه
سهشنبه 7 دی 1395 17:30
غروب استو توی آلاچیق نشستم، به صدای زنجرهها که یک نفس می خوانند گوش میدهم. کتابم را باز میکنم و یک لیوان آب خنک کنارم گذاشتم. هوا دم دار و ابری و گرم بود امروز و حالا نم نم باران میبارد. خانه تهی از هیاهو مهمانها شد و آخرین مهمان امروز صبح رفت. میوه و هندوانه با پنیر و کراکر روی میز چیدم و چای هم دم کردم. ایشان...