-
کاش و ای کاش ها
دوشنبه 29 خرداد 1396 16:23
دوشنبه صبح ایشان با چشمهای پف کرده از بیخوابی راهی کارش میشود. بعد از رفتن ایشان و کارهای اولیه هرروزم دوباره به تخت برمیگردم و میخوابم تا ۹.۳۰؛ فرشته کوچولو هم خودش را گرد کرده و توی بغلم جا داده. آرامش مضاعفیست وجودش. تلفنم زنگ میخورد؛ نمیخواهم جواب بدهم. از ایران است، دوست ندارم جواب بدهم ولی چرا جواب میدهم!؟ دوست...
-
هرچه پیش آید خوش آید
یکشنبه 28 خرداد 1396 15:47
برای یکشنبه برنامه ای جز خانه ماندن نیست. صبح هلیم را گرم میکنم و چای دم میکنم و سهم پرنده ها را میگذارم. تمرینات و یادداشتهام را انجام میدهم. امروز برنامه خاصی نداریم؛ هز چه پیش آید خوش آید. ایشان بیدار میشود و دوش میگیرد و صبحانه میخوریم و به دنبال مرتب کردن باغ و باغبانیست. من هم کاری ندارم. بعد از صبحانه دوش...
-
شیرینی پزون
شنبه 27 خرداد 1396 16:43
شنبه صبحه و ایشان راهی شد و رفته. هر چه قدر با خودم کلنجار میروم که بانک و پست بروم میبینم توان بدو بدو ندارم چون هم ناهار ایشان میاد و هم خانمی برای کارهای فرشته کوچولو پس خانه میمانم. اول از همه یک خورشت قیمه درست میکنم و برنج خیس میکنم و کمی برنج دودی هم میریزم توش. خوب یکشنبه ایشان صبحانه میخورد پس هلیم هم درست...
-
تو بی همتایی
جمعه 26 خرداد 1396 17:39
صبح که بلند میشوم و میخواهم بروم مارکت برای خرید خانه. پیش از آن هم بروم سفارش خواهرم را بگیرم. تصمیم میگیرم روتختی را عوض کنم. روبالشیهای کوچکی داره روتختیم که فرشته کوچولو از سر بچگی گوشه هاش را جویده بود؛ ایستاده میگذارمشون زیر چرخ و تبدیل میشوند به دو تا کوسن. میبینم حالا که دیرتر میروم بهتر است لباسها را بشورم و...
-
دلشادم
پنجشنبه 25 خرداد 1396 16:45
سه شنبه صبح زود بلند میشوم و ایشان راهی میشود، حالم کمی بهتر از شب قبل شده. چهارشنبه با دوستی قرار دارم برای ناهار و فکر میکنم با این حالم بهتر است بهتره که قرار فردا را کنسل کنم. دوستم زنگ میزند و با هم کمی حرف میزنیم. فردا کنسل شد. خانه را تمیز میکنم و منتظر دوستی هستم که برای کاری قرار بود کمکش کنم. ۹۰۳۰ پیام داد...
-
سگ نماد عشق
دوشنبه 22 خرداد 1396 16:07
بیشتر صبحها بعد از دستشویی رفتن غذای پرنده ها را میدهم. عادتم شده سالها. دوشنبه به تخت بر نمیگردم و اول صبح یک پیاز داغ درست میکنم و گوشتها را توش سرخ میکنم با زردچوبه و سبزی را هم میریزم توش و سرخ میکنم. یک لیمو عمانی و قرمه سبزی میرود که آرام آرم جابیافتد. چای دم میکنم ولباسها ی شسته شده را تا میکنم. یکی از چیزهایی...
-
سوپ جو
یکشنبه 21 خرداد 1396 13:28
یکشنبه صبح که بلند میشوم توی تخت کتابم رامیخوانم؛ کمی بعد بلند میشوم و صبحانه را آماده میکنم و پرتقال آب میگیرم و توی شیشه دردار میریزم. ایشان دوش میگیرد و صبحانه میخوریم. ایشاپ میرود پیاده روی و من هم کمی مرتب میکنم و دوسری ماشین را روشن میکنم و دوش میگیرم و آماده بیرون رفتم میشوم؛ با ایشان قرار داریم برویم بیرون....
-
نگین آسمان
شنبه 20 خرداد 1396 16:07
حتی روز تعطیل هم ساعت ۷ بیدار میشوم؛ فرشته کوچولو سرش را فرو کرده توی پهلوم و خروپف میکند. آب میخورم و دستشویی میروم و یک دور توی خانه میزنم، هیتر را زیاد میکنم و برمیگردم توی تخت. کتابم را میخوانم و کم کم ایشان بیدار میشود. تا ساعت ۸.۳۰ توی تختم. ایشان کتری را پر میکند و زیرش را روشن و میرود دوش بگیرد. بلند میشوم و...
-
قوری سبز
پنجشنبه 18 خرداد 1396 03:18
۵ شنبه صبح کارهام را تند تند انجام میدهم. ایشان در کمال آرامش کارهاش را انجام میدهد؛ شیر و غذا ومیوه و میلک شیک و کراسانش و آجیلش را توی ساکی میگذارم. بلاخره ایشان دوش میگیردو من هم میپرم و دوش میگیرم. ساعت ۹ از خانه بیرون میزنم؛ یک ترافیک لایتی هست و ۱۰ دقیقه زودتر میرسم. هوس چای لاته کردم و سر راه به کافه میروم. کمی...
-
بدل ناصر
چهارشنبه 17 خرداد 1396 18:39
چهارشنبه ۶ صبح از خواب بیدار میشوم؛ چرا؟ نمیدانم! کمی میچرخم و بلند میشوم. آب مینوشم و چند تا سیبزمینی پوست میگیرم تا آبپز کنم. یک بسته گوشت چرخکرده بیرون میگذارم. دو سری لباس توی ماشین میریزم و چون میدانم هوا آفتابیست بیرون پهن میکنم. در را میبندم و ماشین ظرفشویی را خالی میکنم. چندین لیوان دیگر آب میخورم. پیاز در...
-
چشم انتظار
سهشنبه 16 خرداد 1396 14:46
۷صبحه و از خواب بیدار شدم. کتری را پر میکنم برای آبگرم صبحهام. هوا سرد و مه گرفته است. به چمنهای باغ نگاه میکنم که گل آلوده اند هنوز. پرنده ها صف کشیده اند. خانه را گردگیری میکنم و رومبلی ها را عوض میکنم و دستشویی ها را تمیز میکنم. ایشان ۷.۳۰ میرود. خانه را جارو میکنم و آب گرم مینوشم. ۸.۳۰ دارو میخورم و کارم تمام شده؛...
-
سلامی دوباره
دوشنبه 15 خرداد 1396 18:24
سلامی دوباره به همکاران و آفیس و کار پس از مدتها باید بروم سر کار، همه چیز را از شب قبل آماده کردم. ایشان را روانه میکنم، دوش میگیرم. غذای فرشته کوچولو را آماده میکنم. برای خودم یک اسموتی بری با آب نارگیل درست میکنم و کمی میوه بر میدارم و ۹.۱۰ از خانه بیرون میروم. ده دقیقه زو د میرسم و یکراست میرون و یک دفترچه کوچک با...
-
توانگری
یکشنبه 14 خرداد 1396 16:51
یکشنبه هوا آفتابیه و من هم کاری ندارم. هلیمی خریده بودم را گرم میکنم برای صبحانه. تا ایشان دوشش را بگیره سبزیها را کمی خرد میکنم تا مناسب خرد کن باشه و پاچه سفید تمیزی رویش میکشم. ایشان تخت را جمع میکند و صبحانه را میخوریم. ایشان جمع میکند و من هم سراغ سبزی خزدکن میروم. سبزی ها را توی کیسه میگذارم و از ایشان میپرسم که...
-
آرامش جاودانی
شنبه 13 خرداد 1396 17:55
به ایشان و فرشته کوچولو نگاه میکنم که روی مبل کنار هم نشستند و تی وی تماشا میکنند و با همه وجوداحساس خوشبختی میکنم. خدایا سپاسگزارم. ایشان سریال ماه رمضانی نگاه میکند و من یک دمنوش درست کردم که شیرینی زولبیا و بامیه را پاک کند؛ حس میکنم دارم بلور میزنم! صبح دوش می گیرم؛ لباسها را توی ماشین میریزم و بیرون میروم تا...
-
بخشنده و مهربان
یکشنبه 7 خرداد 1396 13:57
ماه رمضان که از را ه رسید باشد تا حاصل آن انسان بودن باشد و به بهترین تبدیل شویم. در معامله با خدا نباشیم و چرتکه را بسوزانیم؛ الله الصمد" را فراموش نکنیم و تکرار کنیم خدا بینیاز است و به گرسنگی ما نیاز ندارد، به نمازمان نیز نیازی ندارد و همه را برای خودمان انجام میدهیم. کاش به جای روخوانی قرآن و سوره های آن...
-
خرمشهر محمره نماند
چهارشنبه 3 خرداد 1396 03:57
متن کپی است. میگن ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﺮﺩ ! ﻧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ! ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺭﺍ ﺗﮑﻪﻫﺎﯼ ﭘﺎﺭﻩﭘﺎﺭﻩ ﺗﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﻨﺸﺴﺘﻨﺪ ﺳﺮﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﻻﻑ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻧﺪ ! ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻻﻑ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﭘﺎﯾﺶ ﮐﻪ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻬﺮ ﻭ ﮐﺸﻮﺭﺷﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ . ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ...
-
نیازمندیها
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 22:17
نیازمند شعور سیاسی، شعور فرهنگی، شعور اجتماعی، شعور ملی و شعور مذهبی هستیم و آنرا با شور سیاسی، شور فرهنگی، شور اجتماعی، شور ملی و شور مذهبی معاوضه میکنیم.
-
لحاف ملا
شنبه 30 اردیبهشت 1396 17:03
من رای ندادم چون بین افسد و فاسد فرقی نمیبینم. من رای ندادم چون هنوز به یاد دارم اعدام کودکان ۱۵-۱۶ ساله را و تیرباران همسایه خوش قدو بالا را. صدای تیر خلاص در نیمه شبها را فراموش نکردم. به یاد دارم جنگ کذایی را که دسته دسته جوانهای پرشور و میهن پرست و با ایمان پر پر میشدند و پسر آقا در اروپا درس میخواند؛ همان پسری که...
-
دنیای این روزهای من
جمعه 29 اردیبهشت 1396 16:50
تو این مدت کمی مشکلات جسمی داشتم؛ از کمی کمی بیشتر. از کف پا تا فرق سرم دردناک بود و راه رفتم با درد همراه بود. تمام مفاصلم دردناک بود و حالت سوزش زیر پوستم داشتم. عفونت گلو و گوش هم داشتم و دو شب پیش سنگینی روی چشم راستم داشتم. نه پاکسازی کردم نه ورزش؛ خسته شده بودم از درد و بیحوصله هم بودم. کُرسم را نتوانستم شرکت...
-
خورشید بازگرد
جمعه 29 اردیبهشت 1396 15:39
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
-
خیر خدا
یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 18:30
جمعه آشپزی نداشتم ولی تا دلتون بخواهد خانه تمیز کردن داشتم. به ارایشگرم زنگ زدم که وقت بگیرم. تمام زیر و روی تخت را ریختم توی ماشین؛ هوا آفتابی بود و لحافها و رو بالشی و زیر و رو و ملافها را شستم و توی باد و آفتاب پاییزی بیرون پهن کردم. خانه را تمیز کردم. دوستم پیام داد که اگر خواستی بری آرایشگاه باهات میام؛ هنوز هم...
-
بغض دارم
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 15:42
یک هفته ای میشه که کارگران مشغول به کارند و هرروز میگم فردا کارشون به پایان میرسد ولی نمیرسد! دوشنبه کمی به کارهای آفیس ایشان رسیدم و یکسری فایل فرستادم. کارهام را انجام دادم و برای شام کتلت درست کردم با سالاد فراوان و غروب با فرشته کوچولو رفتم پیادهروی. مادر دوستم هم زنگ زد و به سلامتی رسیده بود. اینروزها بیشتر تی وی...
-
خبر خوب
یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 16:43
از هفته گذشته چیزی ننوشتم چون حالم اصلا خوب نبود و درد زیادی دارم. تمام مفاصلم دردناکه و از کف پا تا سر درد دارم. دکتر نرفتم و واکسن هم نزدم. فقط دلم خواب میخواهد ولی با اینکه خانه هستم استراحت ندارم. برای کار یکماه دیگر مرخصی گرفتم تا بهتر بشوم. کارهای آفیس ایشان را از خانه انجام میدهم. از هفته گذشته تیمی به خانه...
-
مزرعه نیکی
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 18:48
۸ صبح که بیدار شدم به دوستم پیام دادم که اگر میخواهند بروند بیرون اون بچه خانه تنها نمونه و بیارنش اینجا تا با فرشته کوچولو بازی کنه. در جا قبول کرد و قرار شد ۱۰.۳۰ -۱۱ بیان که برای منم خوب شد و کادوی مامانش را گذاشتم روی میز تا بهشون بدهم. صبحانه را آماده کردم و یک بسته گوشت و مرغ برای ناهار گذاشتم بیرون. صبحانه...
-
جریمه
شنبه 2 اردیبهشت 1396 20:26
فکر کنم دارم سرما میخورم چون گوش درد دارم و تن درد! امروز برای ایشان شیر انبه درست کردم با چند تا دانه ساسج رول و رفت سر کار. مدیتیشن کردم و ۹.۱۵از تخت اومدم بیرون. خودم چندین لیوان آبگرم خوردم با لیمو و ظرفهایماشین را خالی کردم. یک روزدر میان ماشین را روشن میکنم و خیلی ظرف توش بود. خورشت کرفس درست کردم و گذاشتم جا...
-
اولین
جمعه 1 اردیبهشت 1396 16:25
شنبه با ایشان ماندیم خانه و ایشان به باغ رسید و منم خانه را کمی مرتب کردم. ایشان برای ظهر میخواست برود خرید که گفتم با هم فردا برویم و قبول کرد. برای ناهار از روز قبل غذا مانده بود و خوردیم و استراحت کردیم. غروب رفتیم پیاده روی و تی وی و شام خوردیم و دیر وقت خوابیدیم. یکشنبه صبحانه خوردیم و آماده شدیم و با ایشان رفتیم...
-
بی تو هیچم
جمعه 25 فروردین 1396 19:33
صبح ساعت ۷ از خواب بیدار شدم؛ هی خواب میدیدم میروم دستشویی ولی هنوز دستشویی دارم! بیدار شدم دیدیم همش خواب بوده؛ الهی قربون مثانه ام برم که زبان نداره حرف بزنه ولی به مغزم سیگنال میده اونم برام خواب نمایش میدهد که پاشو پاشووووو. پرنده ها را دان دادم؛ هوا مه آلود بود و خنک. کتری را پر کردم و قورمه سبزی را رو به راه...
-
خوشبختم
پنجشنبه 24 فروردین 1396 17:05
پنج شنبه ساعت ۸ از خواب بلند شدم و رفتم و غذای پرنده ها را ریختم. یکسری لباس توی ماشین ریختم. ایشان راراهی کردم و رفت سر کار. روزی بود که باید خانه را تمیز میکردم. خرابکاری های فرشته کوچولو را از توی حیاط جمع کردم و شیشه ها را شستم از بیرون. کیت برای کارش اومد و در گاراژ را باز کردم؛ دیدم حالا که فرشته کوچولو نیست...
-
دوستان
چهارشنبه 23 فروردین 1396 18:36
دوشنبه آخر شب به مامان دوستم پیام میدهم که با هم برویم مارکت و خرید گوشت چون من آخر هفته مهمان دارم که قبول میکنه و میاد. ایشان ۷.۳۰ میره و من هم کارهام را انجام میدهم و ساعت ۹.۳۰ میروم دنبالش. همه راه از شوهر دوستم و اذیتهایی که میکنه برام میگه. تنها توی دلم برای دوستم دعا میکنم چون کمی مشکل جسمی دارد. سر راه از...
-
سلام ننه سرما
دوشنبه 21 فروردین 1396 18:55
ساعت ۱۲ شبه و من زیر دوتا پتو تو تختم. تشک برقی را هم روشن کردم تا گرم بشم. توی هال بودم و خیلی سردم شد و اومدم تند مسواک زدم و رفتم زیر لحافهام. خدایا شکرت برای خانه گرمم. امروز من چه کردم؟ تا.۳۰۱۱ تو تخت بودم؛ ۷ بیدار شدم و برای ناهار ایشان ساندویج درست کردم با انگور و انجیر و شیر موز راهیش کردم رفت. غذای پرنده ها...