-
سرما خوردگی
سهشنبه 10 مرداد 1396 17:37
شنبه ایشان رفت آفیسش و عزیز راه دور هم رفت کارهای ماشینش را انجام بدهد. من هم حالم اصلا خوب نبود. قرار بود ایشان برای من دارو بخرد. برای ناهار قیمه داشتیم و فقط برنج دوباره درست کردم و سوپ هم درست کردم. دوسری لباش شستم و بیشترش توی تخت بودم و استراحت کردم. ساعت دو عزیز راه دور آمد و چهار ایشان و دارو هم برای من نخریده...
-
روحت شاد
جمعه 6 مرداد 1396 13:44
این آخر هفته عزیز راه دور میاید، من سرما خوردم. امروز خانه را تمیز کردم. با دوتا از دوستانم تلفنی صحبت کردم. نان شیرمال درست کردم و برای شام قیمه پختم. به کیت پیام دادم برای فرشته کوچولو. ریشه موهام را رنگ زدم. دوش گرفتم ، سوپ خوردم.ساعت ۴ با فرشته کوچولو رفتیم پیاده روی و برگشتیم. تب دارم الان، کتری قل قل میجوشد و...
-
تو رفتی
پنجشنبه 5 مرداد 1396 15:49
تو رفتی و ستاره های شهر ما خاموش شدند، تو رفتی و درد بر ما آوار شد. بیش بودی برای ظرف کوچک لیاقتمان.
-
ننه سرما
چهارشنبه 4 مرداد 1396 18:42
چهارشنبه ایشان ۸.۳۰ میرود سر کار و من کمی بیشتر در تخت میمانم و مدیتیشن میکنم. دیروز فرشته ها و آقای برقکار خانه را کثیف کردند. روکشهای مبلها را که دیشب عوض کردم میشورم و خانه را تمییز میکنم. دوسری هم ماشین روشن میکنم. نزدیک ظهر دوستی پیام میدهد که هستی؛ قبل از دوش جوابش را میدهم و برای ۳ میاید. ظرفهایی که پیشش داشتم...
-
ما را چه شده
چهارشنبه 4 مرداد 1396 13:19
روزی نیست که خبر بدی به گوشمان نرسد. چه بر سر ما آمده است که اینطور درنده خو و وحشی شده ایم. چه بر سر ما آمده است که همه ارزشهایمان ضد ارزش شده اند. چه بر سر ما آمده که جان و مال و کودک و بزرگسال و طبیعت و حیوان به تاراج و تباهی برده ایم. کجای تاریخمان اشتباه رفتیم که چنین تیره روز شده ایم. چه کردیم به خودمان که در...
-
دکتر میرویم
سهشنبه 3 مرداد 1396 15:22
سه شنبه خوابیدم و خوب خوابیدم. بلند شدم از ایشان میپرسم ساعت چنده؟ -نه و پنچ دقیقه -وای وقت دکتر دارم!! چست و چابک آماده میشوم و میروم که ۹.۲۰ دقیقه مطب باشم که میرسم. نسخه دارو را میگیرم و ازدکتر میپرسم آزمایش خون چی؟ که می گوید خوبی و آزمایشهات باشه سالی یکبار. بر میگردم خانه و صبحانه، ایشان رفت دوش بگیرد و چای دم...
-
برگی از زندگی شیرینم
دوشنبه 2 مرداد 1396 14:40
دوشنبه ساعت ۱ نیمه شبه، بارانی و سرد. و دارم دومین لیوان بزرگ چایم را میخورم که بیشترش آبجوشه! امروز خانه بودم و صبحانه هلیم خوردیم. صورتم را اسکراب کردم و دوش گرفتم و وقت دکتر گرفتم برای فردا، از خانه کار کردم . کمی هم خانه را مرتب کردم و درهای کابینتها را دستمال کشیدم. روتختی و ملافه ها را عوض کردم و دوسری ماشین را...
-
عرق نعنا
سهشنبه 27 تیر 1396 17:25
نمیدانم چرا ولی ساعت ۳-۴ صبح بیدار میشوم. کمی مدیتیشن انجام میدهم، کتاب میخوانم و یک چرخ توی خانه میزنم. این چند شب گذشته اینطور بوده برایم. امروز ۹.۱۵ از خواب بلند میشوم ، ظرفها را جمع کردم و چای دم میکنم و میبینم ساعت ۱۰ شده و ایشان هنوز توی تخته. دوش میگیرم و آماده میشوم. ۱۰.۳۰ صبحانه میخوریم و من میروم و ایشان...
-
حیوانم آرزوست
شنبه 24 تیر 1396 17:50
هاری جنسی در سرزمین ما شایع شده و عده ای تابلوی خواهرم حجابت را بالا گرفته اند. درسته زنها مقصرند چون انگشت اتهام به سوی هم میگیرند. چون به جای مقصر بیشتر بر سر قربانی و خانواده اش میزنند. هیچ پدرو مادری نمیخواهد به فرزندش تجاوز شود، هیچ وقت نمیخواهد و کوتاهی هم نمیکنند. متجاوز باید رسوا و طرد شود نه قربانی و خانواده...
-
خوشی و ناخوشی
شنبه 24 تیر 1396 14:44
پنج شنبه خانه ماندم و فقط ازخانه کار کردم. قرار کاری را کنسل کردم. هوا خاکستری و ابری بود، پیاده روی رفتم و عصر هم رفتم پست و بعدش هم خرید کمی حالم بهتر شد و برگشتم خانه. برای شام ماهیچه با برنج درست کردم. ایشان آمد با یک ظرف آش رشته؛ یک مدتی خانمی میامد برای کار پیششون که در جای دیگر کار پیدا کرد و رفت و لی راضی نیست...
-
ایرا ن گُله
چهارشنبه 21 تیر 1396 18:13
امروز تصمیم گرفتم پس از پایان این پروژه کارم را ترک کنم. برنامه چی درباره دارم؟ خودم هم نمیدانم. فقط دلم میگه بکن و برو و من که رام دل! چند روز پیش خانمی را دیدم که دنبال کار بودو بهش گفتم دوست داری کاری مانند کار من داشته باشی. گفت خیلی ولی روم نمیشد بهت بگم چطور باید اقدام کنم. پیشنهاد دادم رزومه بفرسته برای من تا...
-
آرامش
دوشنبه 19 تیر 1396 18:46
دارم کتاب میخوانم و یک بلانکت هم انداختم روی پام و پاهام را دراز کردم تازه روبدشام گرم روی سوییت شرتم پوشیدم و طره گیسو هم ریختم دورم. صدای هیتر میاد و صداهای عجیب و غریب یخچال آن یکی آشپزخانه؛ مانند صدای ام آر ای! به ایشان چیزی میگویم نگاهم میکند، اگر من از شما صدایی شنیدم از ایشان هم شنیدم! ۵ صبح بیدار از خواب...
-
چه کنیم؟
دوشنبه 19 تیر 1396 18:00
اگر یک روز بخواهید بیزینس داشته باشید چه چیزی را انتخاب میکنید؟ چند وقته دارم به این فکر میکنم؛ چه کاری دوست دارم انجام بدهم!
-
پرستوها
یکشنبه 18 تیر 1396 18:42
امروز آخرین روز سمینار ایشان است و صبح زود میرود. من هم توی تخت کمی کتاب میخوانم و کمی مدیتیشن میکنم. امروز باید خانه را تمیز کنم چون ایشان فردا خانه است و دوست دارم زیاد بخوابیم و کار چندانی نداشته باشم؛ حالا میبینیم!! خودم هم هفته شلوغی دارم ولی دارم فکر میکنم قرار پنجشنبه را کنسل کنم چون چهارشنبه یک سفر کاری دارم و...
-
هیچم
شنبه 17 تیر 1396 15:03
من امروز ۷ بیدار شدم و ایشان زود برای سمینارش راهی میشود. برایش یک شیر موز درست میکنم و برمیگردم به تخت که دوباره بخوابم؛ یاد یک خاطره میافتم و بلند بلند میخندم و برای خودم داستان را بلند بلند تعریف میکنم و قهقهه میزنم طوری که اشکم در میاید و خواب از سرم میپرد. به پرنده ها غذا میدهم و مدیتیشن میکنم ولی حواسم جای دیگر...
-
هستی
جمعه 16 تیر 1396 17:08
جمعه ایشان دوباره صبح زود میرود برای سمینار تا غروب؛ من هم بیدار میشوم و مدیتیشن و تمریناتم را انجام میدهم. پرندهها را غذا میدهم و حالم خوب است، دوش میگیرم و با فرشته کوچولو میرویم پیاده روی؛ دستکش دستم میکنم و کمی از زباله ها را که پرنده ها بیرون کشیدند داخل سطل میریزم و زود برمیگردیم. فکر میکنم غروب هم میبرمش. آماده...
-
۴ شنبه خوب و مهربان
چهارشنبه 14 تیر 1396 14:20
امروز ۷ بیدارم؛ فرشته کوچولو بالا آورد! بعد مراسم پاکسازی سطحی برمیگردم توی تخت تا یک ربع به هشت. بلند میشوم و برای ایشان میلک شیک درست میکنم؛ یک ظرف سالاد توی یخچال هست با تن ماهی میدهم برای ناهارش با دوتا نارنگی. ایشان میرود و من توی تخت میمانم. نزدیک ۸،۳۰ بلند میشوم و برای پرندها غذا میریزم، لیست کارهام را ننوشتم...
-
دلکش
سهشنبه 13 تیر 1396 17:09
به نام خدا با غذای پرندگان روزمان آغاز میشود. سه شنبه با ایشان صبحانه دیری میخوریم و من ته نان بربری را در میاورم!!!امروز میتینگ کاری داریم و من پیام میدهم که نمیتوانم باشم و همه چیز را پیش پیش میفرستم. ایشان ساعت ۱ باید برود آفیسش و من هم کاری ندارم، دوش میگیرم و لباس توی ماشین میاندازم وباایشان میرویم دور دریاچه؛...
-
دعا
دوشنبه 12 تیر 1396 18:36
امروز میدانم خیلی کار دارم. اول ماه یادم رفت ولی امروز باید یکی از داروهام را بخورم، داروی فرشته کوچولو هم هست. نمیدانم ایشان با اینکه سر کار نمیره چرا زود بلند شده تا دوش بگیرد بهش میگویم بخواب. به تنت استراحت بده، میاد توی تخت و با موبایلش کمی کار میکند. کم کم بلند میشویم؛ چند ساله که تا پا از تخت بیرون میگذارم خدا...
-
یکشنبه آرام
یکشنبه 11 تیر 1396 16:01
یکشنبه دوباره ساعت ۳ صبح بیدار میشوم و کمی کتاب میخوانم و شکرگذاری میکنم و طلوع خورشید به خواب میروم. ایشان و عزیز راه دور به کارهای عمرانی میپردازند و ۸.۳۰ از خانه بیرون میروند برا ی کارشان. یک بسته گوشت برای کباب بیرون میگذارم و به تخت برمیگردم و تا ۱۰ میخوابم. کار چندانی ندارم، یعنی دارم ولی گذاشتم برای فردا. تخت...
-
درونمی
شنبه 10 تیر 1396 18:21
شنبه صبح زود عزیز راه دور میرود که ماشینش را برایش درست کنند. ایشان هم میرود سر کار و ناهار نمیآید. صبحانه و میوه اش را میدهم ببرد. هوا بسیار سرد است. چمنها و شیروانی ها یخ زده اند. یک لیوان آبمیوه تازه میخورم برای صبحانه. مایه لوبیا پلو درست میکنم و کمی مرتب میکنم و دوش میگیرم و ۱۰ از خانه میروم دنبال عزیز را دور. با...
-
آخر هفته
جمعه 9 تیر 1396 16:23
جمعه صبح اول غذای پرنده ها را میدهم. هوا خیلی سرد است. تا ایشان دوش بگیرد آب سیب و کرفس میگیرم و شیر موز و کراسان هم برایش میگذارم که ایشان آبمیوه را نمیبرد. ایشان میرود و میدانم ناهار برمیگردد. کارهای شخصیم و تمریناتم را انجام میدهم. ماشین را دیشب روشن نکردم؛ پرش میکنم و روشن میکنم. ماشین لباسشویی را هم ۳ سری روشن...
-
انسانم آرزوست
پنجشنبه 8 تیر 1396 15:40
پنجشنبه حتی ایمیل کاریم را هم چک نمیکنم چون بچه ها اگر بخواهند با تلفن راحتترند و ایمیل هم میدانم که دخترک نفرستاده است و ما تنها ۷ هفته وقت از کلاینت گرفتیم برای این پروژه و تمام کار دخترک و منجرش پاک کردن دامی داتا ی سیستم است که خوب هنوز از قراربه سرانجام نرسیده است. به دوستم زنگ میزنم و برای بعد از ظهر دعوتش میکنم...
-
دلتنگتم
چهارشنبه 7 تیر 1396 14:49
شده یک روزهایی که به خودم میگم امروز خانه میمانم و کاری ندارم و از زندگانی بهره میبرم.خوب همان روزها کاری پیش میاید و دوباره به تکاپو و رفت و آمد می افتم که خدا را شکر هزار بار. ایشان در آخرین دقایق سه شنبه گفت که فردا یک چک ببر برای کسی. گفتم پس خریدهای سوپری را هم انجام میدهم. بعد از رفتن ایشان کمی به مدیتیشن و...
-
روزها خوبند
سهشنبه 6 تیر 1396 18:33
دوشنبه صبح زود ایشان میرود و من هم خانه ریخت و پاشم را تمیز میکنم. کنار برنامه روزانه ام کاهی مینویسم که روز خام گیاه خواری من هست و تا جایی که بشود نگهش میدارم. دوشنبه هم یکی از همان روزهاست. کارهای خانه ۱۰.۳۰ تمام میشود و دوش میگیرم. با دخترک از صبح ایمیل نگاری میکنیم . قرار بود برای تیم پسووردی را ریست کند از جمعه...
-
نور تو
یکشنبه 4 تیر 1396 16:08
یکشنبه ۷.۳۰ بیدارباش زدند، من که توی تخت می مانم و ایشان و عزیز راه دور میروند خرید برای باغ! ۸.۳۰ از تخت بیرون میایم و دوش میگیرم. ساعت ۹ شده و برگشتند خانه و کارهای باغ را انجام میدهند من هم چای دم میکنم و صبحانه را آماده میکنم. مربای به خوشرنگ شده را سر میز میاورم. بیخود قدیمیها نمی گفتند فقط قابلمه مسی برای مربای...
-
کلیددار
شنبه 3 تیر 1396 13:36
جمعه تا دیروقت بیدار بودیم و من تازه توی تخت کتاب هم میخوانم. صبح زود بلند میشویم و من مانند هر روز کارهای لیست شده ام را تیک میزنم. ایشان و عزیز راه دور امروز باید جایی با هم بروند و من خانه میمانم. روز سردیست؛ عزیز راه دور و ایشان صبحانه میخورند بانانهای گوناگونی که دیروز خریدم. برای ناهار میخواهم زرشک پلو با مرغ و...
-
بهتر و بهتر
جمعه 2 تیر 1396 17:36
جمعه مانند همیشه خانه هستم و خیلی کار دارم. خرید خانه و تمیز کردن خانه. ایشان ناهار نمیاد و چند برش از پیتزا شب دادم بردی ناهارش. صبح پیش از همه غذای پرنده ها را میریزم، باید گندم بگیرم. یکسری ماشین را رو شن میکنم. با فرشته کوچولو میرویم پیاده روی و ۴۵ دقیقه ای راه میرویم. دوش میگیریم و نصف طبقه پایین را گردگیری میکنم...
-
Back to work
پنجشنبه 1 تیر 1396 15:19
چهارشنبه ساعت ۷.۴۵ بیدار میشوم و تند تند کارهام را انجام میدهم . به پرندها غذا شون را میدهم. ظرفهای فرشته کوچولو را پر آب و غذا میکنم. اسموتی برای خودم و ایشان درست میکنم و سائل ایشان را هم میبندم. دوش میگیرم و آرایش میکنم؛ موهام را درست میکنم و لباس میپوشم و ساعت ۸.۳۵ میروم بیرون. باران پودری میبارد. ترافیک زیاده ولی...
-
نعمات های بی پایانت
سهشنبه 30 خرداد 1396 15:54
ایشان امروز صبح تصمیم گرفت سر کار نره؛ باشه خیلی هم خوبه.من ۷.۳۰ بلند میشوم و توی تخت یادداشت کارهای روزانه ام را مینویسم کمی درد هم دارم. از فردا رسما سر کار میروم. ۸ دیگر بلند میشوم و غذای برای پرنده ها میریزم. دستشویی میروم و دستهامو کمی روغن میزنم و دستکش هام را میپوشم و خا نه ر ا گردگیری میکنم. فکر میکنم ناهار چی...