ایوای عزیزم راستش خیلی دلم میخاد برگردم به گذشته و یه اشتباهاتی رو جبران کنم. اگه برگردم 20 سال پیش من هم کمتر از دست دیگران عصبی میشدم به فکر آرامش روح خودم بیشتر بودم، 29 سالم هست ولی حس میکنم خیلی پیرم فقط آینه هست که به من میگه هنوز خیلی راه در پیش داری...
گیسو جان راه پر نوری پیش رو داشته باشی؛ هیچوقت دیر نیست الان به فکر آرامش خود باش.
متاسفانه قسمتی از خشم من به مشکل جسمی ام بر می گشت به نگاه مردم ،حرفای نیشدارشون و قسمت دیگرش به مساله استخدامم بر می گرده .مورد دوم باهاش کنار اومدم .چون نمیشه از حکومتی که به مردمش بدترین ها رو روا داشته بیش از این انتظار داشت
تارا جان آدمها مشکلات خودشان را به نمایش میگذارند با حرفهای نیشدارشون و کسی از گزند نیش زبانشان در امان نیست. من که هر کسی برای نداشته هام مسخره ام کرد و زهر خند حواله ام کرد همه شد بازو بند دعا برایم؛ برای همه همینطوره چون خداست که تصمیم میگیرد نا آدمهاش. تو با خودت مهربان باش. امیدوارم کاری که دوست داری را آغاز کنی و توش نشانی از فاسد و افسد نباشه.
من ۲۰سال پیش سال سوم دبیرستان بودم .نمیدونم آیا میتونستم ببخشم یا بیشتر دوست داشته باشم یا نه .فقط اینو میدونم در برهه ای از زندگی خیلی خشمگین بودم که هنوز پس مانده اون خشم دروجودم هست و باعث میشه دیر ببخشم یا اصلا نبخشم .و این اصلا خوب نیست
من بیست سال پیش پر ازخشم بودم و اگر برگردم هرگز هرگز با خودم آن کار را نمیکنم و اجازه نمیدهم دیگران با من آن کار را بکنند. انگار مسموم بودم یادمه یکبار مادر شوهرم خانه ما بود و شام خورده بودیم. اینقدر آزارم داد و من حرف نمیزدم. رفتم ظرفهای شام را بشورم و او همچنان ادامه میداد. در حال انفجار بودم از بس بارم کرده بود و لیوان پافیلی را که داشتم میشستم توی دستم ترکید. زخم بدی بود و هنوز جای آن هست، از آن زخمها که باید بخیه میخورد و نخورد. من همه آن خشمها را توی خودم نگاه میداشتم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایوای عزیزم راستش خیلی دلم میخاد برگردم به گذشته و یه اشتباهاتی رو جبران کنم. اگه برگردم 20 سال پیش من هم کمتر از دست دیگران عصبی میشدم به فکر آرامش روح خودم بیشتر بودم، 29 سالم هست ولی حس میکنم خیلی پیرم فقط آینه هست که به من میگه هنوز خیلی راه در پیش داری...
گیسو جان راه پر نوری پیش رو داشته باشی؛ هیچوقت دیر نیست الان به فکر آرامش خود باش.
متاسفانه قسمتی از خشم من به مشکل جسمی ام بر می گشت به نگاه مردم ،حرفای نیشدارشون و قسمت دیگرش به مساله استخدامم بر می گرده .مورد دوم باهاش کنار اومدم .چون نمیشه از حکومتی که به مردمش بدترین ها رو روا داشته بیش از این انتظار داشت
تارا جان آدمها مشکلات خودشان را به نمایش میگذارند با حرفهای نیشدارشون و کسی از گزند نیش زبانشان در امان نیست. من که هر کسی برای نداشته هام مسخره ام کرد و زهر خند حواله ام کرد همه شد بازو بند دعا برایم؛ برای همه همینطوره چون خداست که تصمیم میگیرد نا آدمهاش.
تو با خودت مهربان باش.
امیدوارم کاری که دوست داری را آغاز کنی و توش نشانی از فاسد و افسد نباشه.
من الان که بیست و هفت سالمه گاهی فکر میکنم چقدر از روزهای زندگیمو سوزوندم و گاهی فکر میکنم یعنی قراره بقیه اش هم به فنا بده
مولود جان بهترین سالهای زندگی را پیش رو داری؛ همه چیز بهتر خواهد شد. هیچ گاه فکر نکن به اشتباهاتت و تنها درسش را با خودت داشته باش.
فکر نمی کنم کاری بتون انجام بدم بهتر از الانم.
فقط چون اون مقطع موقعیت مالی خوبی نداشتیم وست داشتم بیشتر کودکی کنم الان سی سالم و 20 سال پیش 10 ساله می شدم.
حتما دوچرخه می خریدم جون نداشتم.
حتما کلاش زبان می رم چون شدیدا الان به دردم می خوره
من هم چون یک انقلاب و یک جنگ دیدم کودکی نکردم. دوست داشتم بر میگشتم و کودکی میکردم. برای همین با کودک درونم مهربانم.
برای یادگرفتن هیچ گاه دیر نیست.
من ۲۰سال پیش سال سوم دبیرستان بودم .نمیدونم آیا میتونستم ببخشم یا بیشتر دوست داشته باشم یا نه .فقط اینو میدونم در برهه ای از زندگی خیلی خشمگین بودم که هنوز پس مانده اون خشم دروجودم هست و باعث میشه دیر ببخشم یا اصلا نبخشم .و این اصلا خوب نیست
من بیست سال پیش پر ازخشم بودم و اگر برگردم هرگز هرگز با خودم آن کار را نمیکنم و اجازه نمیدهم دیگران با من آن کار را بکنند. انگار مسموم بودم

یادمه یکبار مادر شوهرم خانه ما بود و شام خورده بودیم. اینقدر آزارم داد و من حرف نمیزدم. رفتم ظرفهای شام را بشورم و او همچنان ادامه میداد. در حال انفجار بودم از بس بارم کرده بود و لیوان پافیلی را که داشتم میشستم توی دستم ترکید. زخم بدی بود و هنوز جای آن هست، از آن زخمها که باید بخیه میخورد و نخورد.
من همه آن خشمها را توی خودم نگاه میداشتم