امروز صبح که بیدار شدم فکر کنم ۸ بود. برای ایشان میلک شیک درست کردم با کراسان و میوه و رفت آفیس. خودم هم ملافه و روبالشی تخت را درآوردم و انداختم توی ماشین. یک لیوان آب پرتقال تازه خوردم. به پرنده ها غذا دادم و دوش گرفتم و پاکسازی کردم و ۹۰۲۵ دقیقه رفتم آرایشگاه و ابروها را سامان دادم. برگشتم خانه و یکسری دیگر لباس ریختم توی ماشین و شسته ها را بیرون پهن کردم. آرایش کردم که ریمل و ضد آفتاب و رژه و دست فرشته را گرفتم و رفتیم پیاده روی.به دوستی نزدیک خانه بودم زنگ زد وگفت میاید برای مهمانیم.لباسهای شسته شده را بیرون پهن کردم و کیفم را برداشتم و رفتم شاپینگ تراپی!
روبالشی سفید گرفتم، روتختی ها را دیدم و چیزی نبود که خوشم بیاید. از سوپر کراسان و شیرینی گرفتم و از میوه فروشی یک بطری آبپرتقال تازه، گوجه فرنگی، دوتا فلفل، سیر، توت فرنگی خریدم و دو تا پرتزل فلفلی و زیتونی و قلوه هم گرفتم و برای من خودم یک لیوان آب آناناس گرفتم و برگشتم خانه؛ رفته بودم بنزین بزنم که اینجور شد.
برگشتم خانه ساعت ۱ بود؛ روی تخت را کشیدم و برنج را کته کردم ، برنج از دیروز مانده را ماست زعفرانی زدم و زیر گذاشتم که بشه ته دیگ ته چینی. غذای فرشته را هم پختم. یک دانه کیوی خوردم.
یک تکه لباس هم توی ماشین انداختم دوباره.
یک قابلمه آب و نمک جوشاندم با سرکه و گذاشتم سر شود تا شورها را درست کنم. یادم آمد گوشتها را نشستم و تند شستم. بسته بندی کردم، طبقههای فریزر را دستی کشیدم و کمی اسفناج پختم. ایشان رسید و ناهار خوردیم که همان قرمه سبزی بود.
ایشان ظرفها را تمیز کرد و توی ماشین گذاشت و من هم غذاها را سامان داد.
۴۰ دقیقه توی آفتاب خوابیدم و مدیتیشن هم کردم. تازه پشتم را به آفتاب کردم و زدم لباسم را بالا تا کمرم آفتاب بخورد. تشنگی بیدار شدم و آب خوردم.
با خواهر جانانم حرف زدم.
هندوانه بریدم و خیار و توت فرنگی شستم و روی میز گذاشتم. چای هم دم کردم و ایشان باغ را آبیاری کرد و پرسید یاس را کجا بکاریم.
لباسهای شسته شده را جا میدهم و برخیش را بالا پهن میکنم. با ایشان رفتیم پیاده روی دور دریاچه و هوا خوب بود، هسته های سیب را بردم و کاشتم.
برگشتیم و حیاط جلویی را چرخی زدیم و جای یاس را گفتم کجا باشد و گل هم بگیریم و بکاریم زیر درختهای حیاط جلویی. گندم برای پرنده ها میریزم. این روزها یک کلاغ یکدست سیاه بال شکسته شجاع مهمان ماست؛ خدایا شکرت.
چای و پرتزل خوردیم و من نشستم به کشیدن کاور بالشها و دوختن سرشون. بالش عزیز راه دور راباید بندازم توی ماشین تا شسته شود.
چای و هندوانه میخوردیم و با ایشان حرف میزدیم و فیلم و تی وی تماشا میکردیم و من کارهای فردام را توی سرم لیست میکردم.
شیشه های شور را پر کردم و آب نمک و سرکه را ریختم رویش، شام کمی قورمه سبزی خوردیم و داستان قورمه سبزی به پایان رسید؛ چرا هر چی میمونه خوشمزه تر میشه.
فردا باید بنزین بزنم و بانک هم بروم؛ از ترافیک این روزها هم چیزی نمیدانم.
فردا روز پرکاریست.
دیر میخوابیم؛ من ۱ خوابیدم.
هر چه کنیم به خود کنیم؛ پیشاپیش نیکی و خوبی بفرستید تا به خودتان برگردد.
آرزوی بهترین خبر هفته را برایتان دارم.
<<عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست>>
کاپ را خوب اومدی