مهر بکاریم

ساعت ۹.۵ شبه،  من و ایشان کنار هم نشستیم روی کاناپه و فرشته بینمون خوابیده با آن جامپر کلاهدارش که میمیرم براش. تلویزیون روشن است و روی صفحه آن گلهای آفتابگردان  است. تنها صدای تیک تیک ساعت است. یک چای خیلی کمرنگ ریختم برای خودم. پست پیشین را خواندم و بازنویسی کردم. 

دیشب خوب نخوابیدم،  صبح ایشان که رفت  من هم توی تخت ماندم و کتاب خواندم و کارهایم را انجام دادم. دوستم که پیش ایشان کار میکند پیام داد برویم بیرون که گفتم نه. دوش گرفتم و تنم را با نمک شستم.

هوا آفتابی  بود. پرده ها ر ا  کنار زدم تا نور توی خانه بتابد. خانه را  پاک و پاکیزه کردم و ۵ بار ماشین را روشن کردم و توی آفتاب پهن کردم. یخچال راهم پاک کردم. ساعت ۳.۱۵ فرشته کوچولو را بردم بیرون. تا ۴.۱۰ دقیقه. برگشتم خانه، برای پرنده ها دانه ریختم. شام ساندویچی بود و کا رچندانی نداشتم. کمی جعفری شستم و چای دم کردم. به مادر ایشان زنگ زدم که نبود. مادرم زنگ زد و دوربینش را روشن کرد. دور تا دور حیاطشان پر از رز رونده و نسترن بود و داشت برای پرنده ها و سگها و گربه ها آب خنک میگذاشت. 

خوشحالم که غروبها توی آن حیاط پر از گل مینشینند و روحشان تازه میشود. خدایا هزار بار سپاس. 

ایشان ۸ رسید و تا من را دید به زمین  و زمان بدو بیراه گفت و همه را روی من ریخت. من چه کردم و در دل دعا کردم آرام باشد چراکه آرامش کارها  را درست میکند نه جوش و خروش و بدو بیراه و تنها گفتم درست میشود. 

سالها پیش ایشان همه بار گرفتاریهایش را روی من میریخت و من روزها غصه میخوردم و کم کم دیدم نه همیشه بد نیست همه  چیز و من تنها از بدها خبردار میشوم. 

روزها گمانم این بود که ما چه بدشانسیم که ایشان اینجور و آنجور شد و خوب بدشانسی پشت بد شانسی بود که می آمد. از زمانی که یاد گرفتم چیزی به نام بد شانسی نیست و همه زاییده گمانها و گفته های خودمان هستند؛  گفته هایم بهتر شدند و زندگیم بهتر شد.

شام را خوردیم و زود آشپزخانه را سامان دادم. کمی تی یو تماشا کردیم و تی وی بیصدا شد و روشن ماند. 

یوگا را انجام دادم،  امروز مدیتیشن نکردم. ویدیو هایم را تماشا کردم. 

یک لیست از کارهای مانده دارم که باید انجام  بشوند. کارهایی که با کمک خدا به آسانی انجام میشوند. 


توی این دوروز بادخودتان در آینه چگونه بوده اید،  خنده دار بوده یا از چشمهای خود پنهان میشدید. 

شرمنده بودید یا سینه سپر؟  

برای امروز دوباره خودتان را در آینه ستایش کنید،  بگویید "دوستت  دارم؛ همینگونه که هستی. من تک تک یاخته هایت را دوست دارم"

پس امروز این را بارها بگویید،  هربار خودتان را سرزنش کردید زود با دوست داشتن خود را آرام کنید. همه ما یک من ایرادگیر داریم که درونمان میگوید کاش اینکاررا کرده بودی،  کاش این  حرف را نزده بودی و.....این زمانها زود به خودتان بگویید "دوستت دارم،  همین گونه که هستی، من تک تک یاخته هایت  را دوست دارم"

پس امروز به خودمان بارها و بارها میگوییم "دوستت دارم،  همین گونه که هستی"

امروز توی دفتری ۵ تا چیز خوب درباره خودت بنویس و سپاسگزار باش برای آنها. 

پیش از خواب خودت را درآغوش بگیر و به یادبیاورچه اندازه دوست داشتنی هستی. 



چرا روی دوست داشتن خود باید کار کنیم؟  چون ما آدمها زمانی که خودمان را دوست  نداریم؛  هیچ چیز  و کس ودیگری را هم دوست نداریم. دوست داشتنهای ما تنها برای وابستگی و نیاز است و مهر و کینی است و گمانمان  این است که دوست  داریم دیگران  را.

زمانی که خودمان را دوست نداریم  نخست با خودمان نامهربان میشویم. پرخوری میکنیم،  پی دود و الکل و دراگ میرویم،  با آدمهای نه چندان خوب  نشست و برخاست داریم. به خودمان و درباره خودمان بد میگوییم. تن و بدنمان  را دوست نداریم،  بارها و بارها زیر تیغ میرویم،  از سر تا پا را تاتو میکنیم و کار های دیگر. ما خودمان را دوست  نداریم و بی‌ارزش میبینیم بنابراین به خودمان آسیب میزنیم. 

حالا ما که خودمان  را دوست نداریم و نامهربانیم باخودمان؛ چه چیز را به سوی خودمان  میکشیم؟ 

 نامهربانی و دوست نداشتن! 

همانطور که گفتم هر آنچه و هر کسی که سرراه ماست  زاییده انرژیست که پیش پیش به کائنات داده ایم. پس دیگران هم با ما نامهربانند و گاهی بیزار از ما.

پس بیاید مهر بکاریم و برداشت کنیم. 


در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک

                              به جز مهر به جز عشق دگر بذر نکاریم 


بذر مهر درمشت تو؛  بکار و دنیا را پر از مهر کن. 


الهی هر سو که رو میگردانی تنها عشق باشد و مهربانی و راه درویی برایت نباشد. 

الهی آمین 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدیه جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 15:27

سلام.نمیدونید چقدر حالم بده. ارتباطم با همه دوستام قطع شده. اعتماد به نفس بیرون رفتن از خونه رو ندارم. افتادم تو دور بدشانسی. به سختی روزهای زندگی رو میگذرونم. نه میتونم برم پیاده روی و نه ورزش. اصلا انرژی ندارم

سلام مهدیه جان؛ بد نبینمت. اینرا بدان که هرروزت را میتوانی بهتر کنی.
اگر فشار زیادی روی توست که انگار داری میشکنی بهتر است از یک مشاورو روانشناس کمک بگیری. امیدوارم زود خوب بشوی

سلام ایوای عزیز؛ممنون ک وقت میزاری و تجربه ها و تمارین عالی ات رو با ما ب اشتراک میذاری؛زندگیت سراسر لبخند

سلام عزیزم؛ کار سختی نیست. ساده و کاربردی بوده برای خودم. دانشگاه خوب پیش میرود

Baran پنج‌شنبه 23 خرداد 1398 ساعت 19:29 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام بانوی مهرورزِ عزیز.واژگان تان پراز مهرو آرامش اند.بانو جان❤شاد باشیدو
برقرار
خدایا شکرت

سلام باران جان، شما هم خوب و مانا باشی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد