برمیگردم خانه

الان توی فرودگاه نشستیم،  یک فرودگاه کوچک و تخت با مسافرانی که هر کدام گوشه ای نشسته اند.هواپیما هم همین جاست پشت شیشه، دست دراز کنم گرفتمش . 

ایشان دارد مقاله میخواند و فکر میکند سرما خورده است. کودکی نوپا سرو صداهای غریبی از خودش در میاورد و بین صندلی ها تاتی تاتی میکند با آن کله نیمه کچلش. بوی تند قهوه میاید و من چند جرعه آب مینوشم. صبح ۷.۵ نیم بیدار شدم و دوربینها  را چک کردم،  فرشته غمگین از  توی راهرو رفت سوی  اتاق خواب. کارهام  را انجام  دادم و   دوش گرفتیم. صبحانه خوردیم و ساعت۱۰.۵ از هتل آمدیم بیرون۱۰.۴۰ دقیقه رسیدیم و الان اینجا نشسته ایم. 

خدایاسپاس برای این سفر خوب. 

دنباله اش را مینویسم چندی دیگرررررر

نظرات 1 + ارسال نظر
یک خانم سه‌شنبه 26 تیر 1397 ساعت 18:32

سلام ایوا خانم.
چه خوب که سفر خوش گذشت
احساس می کنم نظمی فوق العاده ؛را که در زندگی به ان پایبند هستید
یکی از عواملی است. که ارامش بخش زندگی زیباو پند اموز شماست.
خوشحالم که با وب شما اشنا شدم.
اگر خواستید رمزی بنویسید قبلش بهمون بگید لطفا :

سلام خانم مهربان، سپاس از شما. من هم خوشحالم که شما به من سر میزنید
نه رمزی نمینویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد