بذری کاشته ام

 برای ناهارایشان برنج و کباب گذاشتم ببرد با یک کراسان کره و عسل و آبمیوه تازه و ساعت ۸.۵ رفت سر کار. ایمیل کاریم را نوشتم و کارم  را انجام دادم. ساعت شده بود ۸.۴۵ دقیقه که دوش گرفتم  و پادکستم را گذاشتم و یک  لیوان  آب پرتقال تازه برای خودم ریختم و آب هم نوشیدم. دیشب پیش از خواب ملافه تخت و روبالشی ها را انداختم توی سبد و ملافه تمیز روی تخت کشیدم. سبد لباسیم انگار پر از لباس شده بود! روتختی را کشیدم روی تخت وکرمهام را زدم و کمی آرایش کردم. همه خانه را گردگیری کردم.  ساعت ۱۰ خانم آمد با فرزندش. رفت سرویسها را شست و بالا را جارو کرد. من هم یخچال را از مانده ها پاک کردم. بالا که پاک شد برایشان کراسان و پنیر و میوه و دیپ و کراکر گذاشتم و چای سبز هم درست کردم و نشستیم دور میز یک ۱۵ دقیقه ای و حرف زدیم.۲ سری لباس توی ماشین ریختم و برای ناهار گفت آش میخورند که گرم کردم. ساعت ۲ کارش به پایان رسید و ناهار خوردندو ۳ رفت.فرشته بی‌اندازه  خسته بود. 

فرشتته کوچولو را بردم پیاده روی و برگشتیم خانه. لباسها نیمه. خشک بودند که آوردم توی خانه. 

مادرم زنگ زدو حرف زدیم. هوا بسیار گرم شده و برقها هم قطع میشود. 

نه برق مجانی شد و نه آب؛  بی آب و بی برق هم شدیم و بازگشتیم به دوران قجر! خوب البته "خدعه"کرده بودند علما! 

چندتا دانه سیبزمینی کف قابلمه گذاشتم و لوبیا پلو رارویش ریختم و گذاشتم روی گاز. چای دم کردم و سالاد شیرازی درست کردم. هیپنونیزمم را انجام دادم و چرت هم زدم. پیش از آن هم ساعت ۶ سالاد کاهو خوردم و ایشان ۷ آمد خانه و شاممان را خوردیم. من که دوباره سالاد  خوردم با دوتا تکه ته دیگ و دوتا قاشق برنج . راستی ترشی که درست کردم خیلی خوب شده بود. 

کارهای پس از شام را انجام دادیم و رفتیم توی اتاق دنجمون. من چند روز است به جای چای آبجوش و دمنوش میخورم؛  برای خودم کمی بهار و چوب دارچین و گلسرخ توی آبجوش میریزم و مینوشم. 

گفته بودم میخواهم ۳-۴ تا تابلو بکشم؛  ۳ تا کشیدم و آماده قابند. مادر ایشان هم پیام داده‌بود که آخر شب دیدم.

صورتم را ماساژ دادم و هیپنوتیزم را انجام دادم و خوابم برد. 

جمعه ایشان اسموتی برد با کراسان و میوه؛  اول هیپنوتیزم را انجام دادم ودوش گرفتم و موهایم را خشک کردم. آبمیوه تازه خوردم و  برای پرنده ها غذا دادم و رفتم پیش ایشان چون بیسکوییت را فراموش کرده بود. درست هنگام رفتن از آفیسم زنگ زدند و چند تا چیز را نیاز داشتند که انجام دادم برایشان و ایمیل کردم. خانم  شیرینی درست کرده بود دیروز که آنهم بردم برای دخترها چون  اگر جلوی چشمم باشد همه را میخورم. توی ماشینم بادام و مویز و خرما دارم که هرزمان گرسنه شوم میخورم. 

کمی کار در آفیس ایشان داشتم که انجام دادم و رفتم شاپینگ سنتر برای خرید زنانه. دوتا پلیور گرفتم مشکی و سبزو زرد و یک ژاکت بهاره قرمز و بیخیال همت فروشگاه ها را نگاه  کردم. از میوه فروشی سه تا خیار،  دوتا آناناس،  یکدانه پاپایا و سیب سرخ خریدم. از سوپر هم گیلاس،  نان،  کراکر،  بستنی،  ام اند ام،  شیر ارگانیک،  دانه برای پرنده ها،  کیت کت،  چیپس خریدم. برای ایشان هم یک پرتزل زیتونی خریدم و ساعت ۳ شده  بود. دوست داشتم بروم ماساژ که دیدم باید نیم ساعت کم کم بمانم برای همین رفتم خانه. ایشان آمده  بود و خوابیده  بود. خریدها را جا دادم و کتری را روی دما کم گذاشتم و رفتم با  فرشته بیرون و پرندهها را هم غذادادم. همه پف کرده روی پرچینها نشسته اند و چشم به راه. 

هوا خیلی خیلی سرد بود و سوز داشت. دوباره انگار سرما توی تنم رفت. برگشتیم خانه و چای دم کردم. کمی خواندم و کتابهایم را زیرورو کردم. ایمیل هام را چک کردم و دیدم یک کار دیگر باید انجام  بدهم  و ایمیلی که ظهر روانه کردم برگشت خورده است. 

ساعت ۶ بود وهنوز شام نداشتیم و برای ایشان دمی باقلا با تخم مرغ درست کردم. خودم کمی ماست با چند تا قاشق برنج خوردم. با ایشان یک فیلم دیدیم و شب ساعت ۱۲ خوابیدیم. مانند همیشه ایشان هزار بار پرید از خواب و غر زد. 

امروز توی شاپینگ سنتر و روی پله برقی برای هرآدمی که رو به رو میشدم  در دل دعا میکردم. دعاها بر دلم جاری میشد و یکسان نبودند. برای یکی تندرستی بود و برای دیگری فراوانی،  برای یکی عشق بود و برای دیگری رهایی،  برای یکی  آرزوی دل بود و برای یکی خیر خدا و..........در پایان میزان انرژی و شادی   به‌اندازه‌ی بالا بود که از چشمانم جاری شد. 


الهی روزی بیدار شوم و بشنوم دنیا در آرامش است و هیچ جنگی نیست. این دنیا خانه من است  و جانوران و گیاهان و طبیعتش دوستانم و انسانها هم قبیله ام؛  همه را شاد میخواهم. همه شما را دلشاد میخواهم. 

پ.ن.این روزها دلم میخواهد یک بچه به فرزندی بگیرم. بذرش را تنها کاشته ام در دلم تا خدا راهش را برایم هموار کند. 

نظرات 3 + ارسال نظر
نادی یکشنبه 17 تیر 1397 ساعت 13:20

سلام به ایواااای عزیزم
خوشحالم که صدای زمزمه های احساسم به گوشت رسیده و این پیوندهای حسی تداوم دارد ممنونم که به یادم بودی و سر زدی
الهی که همیشه شاد و سلامت باشی
منم مث تو جاده که میریم برای اتومبیل هایی که از کنارمان رد میشوند دعا میکنم که صحیح و سلامت به مقصد برسند و عزیزان شون چشم به راه و نگران نمانند..دعا می کنم اما جرات نمی کردم از این موضوع حرف بزنم می ترسیدم که ریشخند بشم..
الان تو باعث شدی ذوق کنم
ایوا تو چقدر زلالی..
آره خوبم و همچنان عاشق زندگی..
می بوسمتتتتت

سلام نادی عزیزم؛ همراه روزهای سختم. امیدوارم همیشه در راه زندگیت با انرژی باشی مهربان.
خداراشکر که خوبی و عاشقانه زندگی را دوست داری؛ تک تک لحظه هایت پر از عشق و شادی.
منهم همانم ولی از پیش خیلی بهتر شده امو تلاش بهتر شدن هم دارم.
دوباره خوش آمدی

لادن یکشنبه 17 تیر 1397 ساعت 01:28

سلام
من ماساژ صورتی ک گفته بودید رو سرچ کردم ولی لینک دانلودشون خراب بود و دانلود نمیشد و انلاینم نمیشد نگاه کرد شنا لینک مطمینی دارین ک بتونم دانلود کنم؟

سلام لادن جان. توی یوتیوب به راحتی میتوانی تماشا کنی.
اگر توی https://i-video.ir/channel/بری و ماساژ ژاپنی را جستجو کنی پیدایش میکنی. ۱،۲،۳،۴ قسمت دارد که توضیح میدهد.

مهدیه شنبه 16 تیر 1397 ساعت 21:17

خیلی عالی میشه . چه خوبه که ایوا تکثیر بشه. ما ایواها داشته باشیم.

سپاس مهدیه جان از لطفت.خیلی خوب خواهد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد