مهمانی

جلوی مارکت گروه های زیادی را میبینی که ایستاده اند. مردی سیاهپوست جلوی در به مردم کاغذهایی را میدهد از آموزه های مسیح،  کمی آنطرفتر پیرمردی   انجیل  را مانند نذری پخش می‌کند. یک گروه مسیحی با بروشورهایشان ایستاده اند تا مردم را هدایت  کنند،  گاهی بینشان ایرانی‌ هم هست. یک گروه کارکنان سازمان ملل هم هستند  با دفتر و دستکشان؛ زنی دارد درباره کیس فامیلش میپرسد و نمیداند اینها تنها پول میگیرند برای کمک به مردمی در کشوری قحطی زده یا جنگ زده. مردمی که تاوان زیاده خواهی و بیعرضگی و وحشیگری دولت خود و همسایگانشان را میدهند مردمانی مانند خودمان! 

مرد جوان درشت اندامی با لباسهای مندرس ساز دهنی میزند و من فکر میکنم چقدر میتواند در آمد داشته باشد. تنها برای یک ناهار یا برای اجاره اتاقی شاید. اینجا زندگی و مردم جریان دارند در کنار هم و دور از همند انگار. از دردهای هم بیخبرند. برای هر که میبینم آسایش و آرامش خواهانم. 

جمعه ایشان که رفت من دوش گرفتم و موهایم را خشک کردم. به دوستم پیام   دادم چون شب پیش گفته   بود نمیتواند بیاید و با هم کافی بخوریم. 

خریدهای ایشان  را بردم آفیس،  یک لیوان بزرگ آب پرتقال هم با خودم  بردم. ۱۰ بود که از خانه زدم بیرون،  خریدها را توی آفیس و آشپزخانه شان جا دادم و رفتم مارکت. نارنگی،  گلابی،  انگور و جعفری خریدم. رفتم از فروشگاه گوشت خورشتی،  مرغ ،  ماهیچه،  ماست،  خرما،  قیسی،  بادام شور،  بادام خام،  عناب،  ماست موسیر، گردو،  لواشک خریدم و از نانوایی هم دوتا  نان سنگک گرفتم. از سوپر توت فرنگی،  گیلاس،  بلوبری،  تمشک  خریدم و برای ایشان یک کباب ترکی خریدم و برای خودم گُزلمه که همان خمیر نان لواشه و توی آن اسفناج و پنیر است و همه را تا ته خوردم. ساعت ۲ غذای ایشان را بردم برایش و دوستی هم زنگ  زد توی راه و حرف زدیم. لباسم را عوض کردم وخریدها را جا به جا کردم. یک کلاه هم روی سرم بود و کارهام را انجام میدادم. گوشت و مرغها را شستم و قورمه سبزی را بار گذاشتم. مایه مرغ شکم پر را درست کردم. مرغها را پیاز و ادویه زدم و گذاشتم  توی یخچال.کرم کارامل را درست کردم و گذاشتم سرد بشود و تیرامیسو را هم درست کردم و توی یخچال گذاشتم.  ایشان ۴ آمد وکمی خوابید و با فرشته رفتند  پیاده روی. ظرفهای پذیراییم را شستم و گذاشتم خشک شوند.  جعفری را پاک کردم. میوه ها را شستم و برنج دم کردم و ایشان قورمه سبزی خورد و خودم  سوپ خوردم. شب هم کتاب‌خواندم ویک خانه کثیف را به حال خود گذاشتم تا شنبه صبح ساعت ۸.۴۵ دقیقه بیدرا شدم و نشستم به کتاب خواندن تا ۱۰!! کتاب ملت عشق تمام شد. بلند شدم و چای دم کردم. یکی از مهمانها زنگ زد که نمیاید.۱۰ پیمانه برنج خیس کردم  و هزاران کار  ریز و درشت انجام دادم. ایشان  گیر داد دکور خانه را عوض کنیم و میز را جا به جا کردیم. حالا بماند که میا آن همه کار میگفت بوفه را ببریم توی تی وی رووم و میز آنجا  را ببریم بالا و کاناپه بالا را بیاوریم پایین که تکان دادن بوفه کار حضرت فیله. چون باید خالی شود و خودش هم سنگین است. آخر سر گفتم درست روزی که من این همه کار دارم تو کار زیادتر میکنی و ایشان رها کرد کار را. خمیر شیرینی را درست کردم. کرمش را هم درست کردم و گذاشتم سرد شود. صبحانه  خوردیم و من مرغها را سرخ کردم درسته که خیلی زمان  برد و مواد را توی شکمشان گذاشتم و توی پیرکسی گذاشتم. پایین  راگردگیری  کردم و سرویسها  را شستم و ایشان جلوی خانه را تمیز کرد و پایین را جارو کشید. یک ترمه روی میز انداختم و ظرفهای مسی آجیل و میوه روی میز گذاشتم  و رویشان را پوشاندم. هوا بسیار سرد و بارانی بود. ایشان به پرنده ها غذا داد و من یک کله  کار داشتم.  سوپ را گذاشتم  کم کم بپزد. ناهار نخوردیم و تنها میوه خوردیم.جعفری شستم و خرد کردم برای سوپ.  بالا را تمیز کردم و جارو هم کشیدم. شیرینیها را درست کردم.  بشقابها را روی میز چیدم. توی سینی چوبی یک ظرف بابا غنوش با کراکر و  پنیر یک ظرف چیپس فلفلی گذاشتم و روی تخته گرد چوبی گیلاسها را گذاشتم با یک سفید و یک قرمز که اگر کسی خواست بنوشد.

ساعت شد نزدیک ۴. ایشان کمی کمک کرد و بعد دوش گرفت چون برای کاری باید میرفت آفیس و مهمانان  هم از آنراه میامدند تا کارشان  را انجام بدهد. خانه را طی کشیدم. ساعت یک ربع به پنج دوش گرفت و رفت و من هم دوش گرفتم  و ۵ از حمام بیرون آمدم. یک موزیک آرام گذاشتم برای خودم. آبجوش گذاشتم و مرغها را توی فر گذاشتم و موهایم را خشک کردم و سشوار کشیدم و ساعت شد ۵.۱۵ و من آرایش کردم و آماده  بودم. چای دم کردم. روی دانمارکی ها  پودر قند زدم و توی ظرف چیدم. برنج را دم کردم.  توت فرنگی و گیلاس هم شستم و ظرفهای مسی را پر کردم. کارهایم به پایان رسید و شمعهایم را روشن کردم. برای دوستی پیام می‌گذاشتم  که مهمانها درست سر ساعت ۶ رسیدند. 

رفتم  در را باز کنم و روی میز هال دسته نرگش بیجانم را دیدم،  دیروز یادم رفته بود گل برای خودم بخرم! 

مهمانها برایمان ش-ر-ا-ب آوردند و شکلات که من بیشتر گل و شیرینی دوست دارم برایم بیاورند،  چای با شیرینی خوردیم و خیلی  خوششان  آمد از شیرینی. از مهمانهام  ۴ نفرشان نیامدند. من از  اینجا  بود که نشستم  و فرشته هم دلخوش مهمان  نوازی میکرد و خودش را لوس  میکرد. ساعت ۷.۵ رفتم دیدم زیر برنج خاموشه و دم نکشیده!!!که روشن کردم و کره و زعفران زدم بهش.  جعفری  سوپ رار یختم و ساعت ۸ شام را کشیدم ولی ته دیگ نداشتم.  دور میز نشستیم و بیشتر از یک ساعت حرف زدیم  و خندیدیم و گفتیم. با اینکه بار دوم بود میدیدمشان بسیار با آنها  راحت بودم. ظرفها  را جمع کردیم و توی  ماشین گذاشتم و بزرگها  را توی آن آشپزخانه و غذاها را جمع کردیم. خیلی راحت گفتند از  مرغ شکم پر میبرند و برایشان گذاشتم. چای دم کردم و روی تیرامیسو را بلوبری و توت  فرنگی ریختم. کرم کارامل را برگرداندم و رویش را تمشک ریختم. یک چای هل دار با دمنوش به و زعفران درست کردم و روی وارمر سر میز گذاشتم.

با شیرینی ومیوه و دسر دور هم نشستیم و جای ریختیم و حرف زدیم و خوردیم. از بی‌تجربگی  های مهاجرت گفتیم برای هم.  

شب خوبی بود. 

 به نظرخودم سوپ و قرمه سبزی خوب نشده بودند! ایشان گفت خوب بودند ولی به خودم  زیاد مزه نداد. برنج هم زیاد آمد. قرمه  سبزی ها ۳ ظرف شدند که دوتارا توی فریزر گذاشتم برای روزهای بیحالی. دو ظرف سوپ ماند که رفت توی فریزر برای شبهای بیشامی. مهمانها ساعت ۱۱ رفتند و ایشان تند تند جمع میکرد وتوی ماشین میگذاشت و من بزرگها را شستم با دست. ایشان مسواک زد و خوابید و من آشپزخانه را تمیز کردم. دستشویی را شستم چون توالت من است ومهمانها از آن استفاده کردند و کل خانه را طی کشیدم و رومبلی ها را پهن کردم و روی میوه هارا پارچه کشیدم. ساعت۱ بود که صورتم را پاک کردم و مسواک زدم و دراز کشیدم توی تخت. تازه فهمیدم چقدر خسته ام! وبلاگ خواندم و کامنت گذاشتم و کمی کتاب خواندم. ساعت ۲ خوابیدم. 


خداوندا هر چه بیشتر سپاسگزاری میکنم بیشتر روانه میکنی. هر چه ایمانم بیشتر میشود  بیشتر میبینم.

من از تو نور و انرژی و عشق میگیرم و به هیچ چیز دیگرنیازم نیست. 


در وجود هر کس تنها عشق الهی را میبینم و هرکجا میروم با عشق الهی رو به روهستم.

ثانیه های زندگیتان پر از آرامش و خبرهای خوش به امید خدا. 

نظرات 1 + ارسال نظر
لادن چهارشنبه 13 تیر 1397 ساعت 00:43

همیشه ب خوشی و شادی
کاش میشد دستور مرغی ک درست کردید رو اینجا هم بزارید ک ما هم استغاده کنیم
ختما خیلی خوشمزه شده ک مهمانها بردن

سپسا از مهربونیتون. لادن جان مرغ درسته را اول بیرون و توش را نمک میزنم و پودر زنجبیل و زردچوبه را به بیرون و توی شکمش میزنم دست و دلبازانه و پیاز خامریزمیکنم و توی شکمش میگذارم. توی قابلمه درسته روی حرارت کم سرخش میکنم تا طلایی شود.
برای توی شکمش هم پیاز داغ فراوان درست میکنم با گردوی خرد شده و زرشک و کشمش تفت میدهم. همینطور لواشک خرد شده انار و کمی تفت میدهم. رب انار و کمی شکر میزنم و این مواد را با هم کمی تفت میدهم و در آخر در شکم مرغ میگذارم و مرغ را توی فر میگذارم. رویش را کمی کره و زعفرا ن میزنم و دور و زیرش را کدو حلوایی میگذارم. در آخر زمان بردن سر میز از مواد زیادم دوروبرش میچینم و میبرم سر میز. مرغ شکم پر من اینجوری پخته میشود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد