گام شمار

 دوشنبه ایشان ۶ بیدار  شد و ۶.۵ رفت. من هم  نخوابیدم  ولی توی تخت بودم تا ۸.۵ مدیتیشن و هیپنوتیزم را انجام دادم و بلند شدم. پرندهایم را دانه دادم و خانه را گردگیری کردم و سرویسها را تمیز کردم. به دوستم که پیش ایشان کار میکند پیام دادم  که باید بروم شاپینگ سنتر و اگر دوست دارد بروم دنبالش که در جا پیام داد که بیا. دوش گرفتم و موهای خیسم را خشک کردم. یک موز و دوتا خرما خوردم و ۱۰.۱۵ رفتم دنبالش. با هم رفتیم بانک و من کار بانکیم را انجام  دادم و کمی گشتیم. من به دنبال سینی سیلور بودم برای برنج و دوستم هم میگشت با من. لباس فروشی ها را گشتیم با اینکه همه چیز ارزان بود و  خوشگل؛  من چیزی نخریدم چون میگفتم میخواهی چکار!! شلوار جینی را دادم کوتاه کنند برایم. از میوه فروشی بادام زمینی و کدو سبز و قارچ خریدم و از سوپر شیر، رب گوجه فرنگی،  آلو خشک،  آب گوجه فرنگی،  حوله کاغذی،  پیاز،  خیار کوچک،  ماست،  موز  خریدم  با یک بالش کوچک  یوگا و چهار تا حوله دستی. ایشان پیام داد که چیزی برایش  بگیرم که رفتم  و نداشتند و فردا می آورند که باید بروم و بگیرم. یک بسته لباس بردم به خیریه و دوستم رارساندم و برگشتم خانه. 

ساعت ۳ برگشتم  خانه و خریدها را جا دادم و خانه را جارو کردم. یک بسته گوشت  بوقلمون بیرون گذاشتم و با فرشته رفتیم بیرون.پیش از رفتن صف پرندگان  را سیر کردم. هوا بد نبود و فرشته کمی بازی کرد. ساعت ۴.۵ به خانه برگشتیم و مادرم زنگ زد و حرف زدیم. برای شام هم کوفته درست  کردم با برنج قهوه ای و کینوا و ماست و کیل. ایشان ۵.۵ رسید و من خانه  را طی کشیدم و چای هم دم کردم. یک بسته پستی هم برایم رسید و ایشان سرگرم راه انداختنش بود. خرمالوهای خشک شده را توی ظرفی گذاشتم. ظرف در داری را پر ازمویزو بادام و عناب کردم. خیلی آلو و خرما خوردم!! نازنین دوست پیام داد که همسرش گفته نرود سر کار و خیلی ناراحت بود که اینجور شد. به او پیام دادم خیری در آن بود و جایی کاری بهتر در انتظارته به امید خدا.کار دیگری نمیشود کرد؛  تنها باید دعا کرد. 

  ساعت ۷.۵ کوفته با سبزی و ماست و کیل خوردیم! ایشان شور هم خورد با نان سنگک. نشستیم حرف زدیم و فیلم نیمه ای دیدیم و ساعت ۱۲ رفتیم توی تخت. من کمی پست  پیشین را نوشتم و کتاب خواندم و نزدیک ۱ بود که خوابیدم. 

ایشان توی پیامهایش سلام میکند و لطفا میگوید و تشکر میکند!! 

با هر گام خدا را سپاسگزارم،  پیاده روی هایم بیش از ۶۰۰۰ گام میشوند! گام شمارسپاسگزاریم  باز هم کم می‌آوردخدایا!

خدایا شمار نعمتهایت بیش از گام‌های من است و من چه خوشبختم. 

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. 

شمایی که اینهارا  میخوانی از خدا برایت فراوانی نعمت و تندرستی و خیر  بی‌پایان میخواهم،  هیچگاه روی دلت غبار غم نباشد. 

الهی آمین

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدیه چهارشنبه 30 خرداد 1397 ساعت 14:28

ممنونم از دعای خیرت. خونه ی دلت روشن باشه همیشه❤

سپاسگزارم مهدیه جان، دل و روزت پر از نور و شادی باشد همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد