آفتاب که میاید بالا من بیدار میشوم؛ حالا تابستانها که زود بالا میاید من هم زود بیدار میشوم و وقتی میرود انرژی من هم کم میشود.
مانند ا مروز که بیدا شدم و کمی توی تخت ماندم؛ یکدور توی خانه زدم و رفتم دستشویی و ساعت شده بود۶.۱۵. کمی شکرگزاری کردم، کمی با خدا حرف زدم و دوباره خوابم برد تا ۸. دلم نمیخواست از تخت بیرون بیایم. ایشان دو ش گرفت و برایش اسموتی انبه درست کردم با یک ساندویچ تن ماهی و آواکادو و پنیر! ایشان که رفت برای پرنده ها غذا ریختم و با فرشته رفتیم پیادهروی. یک دوست تازه پیدا کرده و کمی بازی کردند؛ دوستش ناتوانی دارد و فرشته به آرامی بازی میکند تا دوستش بتواند راه بیاید.
به فرشته ها باید گفت " به هر زبان که تو را ترجمه کردم عشق شدی. "
برگشتیم خانه و دوش گرفتم، ملافه تمیز روی تخت کشیدم. آناناس و انبه و آب نارگیل را میکس کردم و شد صبحانه ام.
آماده شدم و ساعت ۱۰.۳۰ همه چیز را برداشتم و رفتم بیرون به سوی آفیس خودم. ۵ دقیقه از یازده گذشته بود رسیدم و همه چیز را به پسرک دادم و خواستم چک کند که درست باشد وبه زورمن این کار را کرد و همه چیز درست بود.از جاش پرید و من را بغل کرد و خداحافظی کردیم! با دخترک هم خداحافظی کردم و بغلش کردم. یکی از منجرهام هم با من آمد بیرون و حرف زدیم. گفت از سیستم من را در نمیاورند تا هر زمان که خواستم برگردم و جام را پر نمیکنند و خداحافظی هم کردم باهاش و در را بستم و از آفیس بیرون آمدم.
یک دفتر دیگر در زندگیم بسته شد؛ ۵ سال پیش با شادی این کاررا آغاز کردم و امروز با شادی بیرون آمدم. برای تک تک همکارارنم و همه آدمهایی که در این ساختمانند آرزوی تندرستی، شادی و کامیابی دارم.
برای قدردانی از خودم رفتم "اچ اند ام" و برای خودم یک تونیک کوتاه سبز زیتونی، دو تا بلوز صورتی چرک کمرنگ، یک بلوز گلدار مشکی حریر و یک شلوار کتان تنگ طوسی هم خریدم و از آنجایی که من همیشه خوش شانسم همه اینها آف خورده بود و برای همش ۴۵ دلار دادم! خدایا شکرت.
تنها شلوار رسمی نبودو بقیه رسمی هستند.
شب قبل یک میز دست دوم دیدم و قرار گذاشتم بروم بعد از کار بگیرم. تو ی پارکینگ کلیسا قرار گذاشته بود با من و از آفیسمان کمتر از ده دقیقه رانندگی بود. یک خانم چینی بود با یک چرخ خرید و میزی در کنارش! از کنارش رد دم و رفتم دور بزنم و بیایم توی پارکینگ چون حواسم به این خانم بود و ورودی را رد کرده بودم. پیام دا د میایی میز را ببری امروز، زنگ زدم و گفتم من آن ماشین این رنگیم، چراغ سبز بشود پیشتم. میز را گرفتم و پولش را دادم. گفت اینجا قرار گذاشته چون خانه اش جاییست که جای پارک ندارد و میز را با چرخ خرید آورده تا اینجا!
یکی دیگر از همین میز دارم برای گلدانهایم؛ ازش تشکر کردم و برگشتم سوی خانه.
سرراهم رفتم شاپینگ سنتر نزدیک خانه و از میوه فروشی یک بسته ۵ کیلویی هویج، کیل، سیب، کاهو، گل کلم، برگ چغندر، چغندر، خیار، گوجه، ملون، مارچوبه، بروکلی، تمشک، کدو سبز، کدو حلوایی، قارچ ، باک چوی و کلم قرمز گرفتم. از سوپر هم نمک، شیر، گیلاس، جو پرک، دو مدل نان، پاستا، ماست میوه ای و شیرینی خریدم. برای خانمی که کارهای فرشته را هم انجام میدهد یک شمع و قاب گرفتم که هدیه بدهم برای کریسمس. یک ظرف سالاد هم برای ناهارم گرفتم. ویتامین دی را نداشتند و باید بروم جایی دیگر بگیرم!
۴ تا لیوان کوچک دسته دار برای دمنوش و چای سبز خریدم. نزدیک ۴ بود که برگشتم خانه و خریدها را جا به جا کردم. به مادرم زنگ زدم و کوتاه حرف زدیم.
ایشان آمد و چای دم کردم و برنج دم کردم. با هم رفتیم پیاده روی بدون گوشی! برگشتیم چایمان را خوردیم با شیرینی و ماهی ها و کوکو را سرخ کردم با سالاد فراوان. توی کوکو کیل و برگ چغندر ریز کردم؛ همینطور توی سالادم.
عصر دوستی پیام داد که با هم فردا برویم بیرون چون میخواهد برود سفر و دو ماهی نیست که قرار شد فردا ساعت ۱۱ هم را ببینیم.
شام خوردیم و دستی به آشپزخانه کشیدم و ظرفها رفت توی ماشین؛ کمی تی وی دیدیم.
گل گاو زبان دم کردم و خوردیم.
گردن درد و سردرد بدی داشتم که تا صبح هم گردن درد بود.
سه شنبه را هم همینجا مینویسم که ایشان بیدار شد و چای دم کرد و من هم صبحانه را درست کردم و ایشان رفت ماشین را بگیرد و چوبها و درختچه ها را ببرد جایی برای بازیافت. من هم خانه را تمیز کردم و دوسری لباس شستم. ایشان برگشت و با کمک هم همه را توی تریلر ریختیم و رفت تا خالی کند و تریلر را پس بدهد و برای من بنزین هم بزند. رستوران هم رزرو کردم برای مهمانی آخر سال بیزینس ایشان.
ناهار قورمه سبزی داشتیم و کمی برنج دم کردم. جارو و طی که تمام شد دوش گرفتم و ایشان گرسنه بود. ناهار خوردیم، هیپنوتیزم و مدیتیشن و خواب را انجام دادم.
رفتیم پیاده روی و ایشان غر میزد که خسته شده!
مادر و پدرم زنگ زدند. با ایشان حرف زدند و نوبت من که شد گفتم فردا زنگ میزنم. برای شام نیمرو درست کردم.
چیز زیاد دیگری یادم نیست!
سلام
مصرف ده عدد بادام در روز معادل یک قرص ویتامین دی ماهانه است
سلام دوست عزیز، از نکته ای که گفتید سپاسگزارم. من بادام را برای کلسیمش میخورم و نمیدانستم حرفی برای ویتامین دی داشته باشد.
ممنونم
من عاشق فرشته ات شدم ایوا جان
میشه بگی نژادش چیه ؟
عزیز دلم تارا جان