اینروزها بگذرند

پنج شنبه از صبح هوا گرم بود، ایشان هم زود رفت و ما هم گفتیم برویم پیاده روی و از صبح درد کمی داشتم! پریود هم شدم. تنها بیست دقیقه زیر درختان پارک نزدیک  خانه راه رفتیم. کمی به گلها آب دادم و زباله ها را توی سطل ریختم. باید بانک میرفتم،  صبحانه یک لیوان آب پرتقال تازه گرفتم و آب فراوان و یک کلوچه. دوش گرفتم و به پسرک در  آفیس زنگ زدم و حرف زدیم. هفته آینده میروم برای برگرداندن وسایل کاری. دوسری لباس توی ماشین ریختم. 

ساعت ۱۱.۳۰بود که رفتم و دودل بودم وقت دکترم را عوض کنم! 


رفتم شاپینگ سنتر و دو تا بانک رفتم! 

از سوپرتخم مرغ،  اسکاچ،  شیرینی نارگیلی،  دستکش ظرفشویی،  پودر ماکا،  ترشی کلم قرمز،  پودر نارگیل و برای آفیس ایشان دستمال توالت گرفتم. و سه تا تی شرت هم برای خودم  و همینطور شامپو برای ایشان. یک دانه پرتزل هم برای خودم خریدم و وقت دکترم راکنسل کردم. یک هندوانه  هم خریدم و رفتم آفیس ایشان. چک کردم که چیزی کم نداشته باشند و کمی به کارها رسیدم. رفتم پست خانه و برایشان تمبر خریدم و سرراه شیر و چندین مدل  بیسکوییت گرفتم و برگشتم خانه. 

به دختر دوستم زنگ زدم و رفتم فرشته اش را آوردم که با هم بازی کنند. 

کولر را روشن کردم و یک پنکه هم گذاشتم. خریدها را جا به جا کردم و دوشی گرفتم و کمی خوابیدم  ولی فرشته ها روی من بازی میکردند و آخرش رهام نکردند و بلند شدم. سردرد بدی داشتم و چند لیوان آب خوردم. به خواهر جانانم زنگ زدم؛ خسته و بی حال بودم از گرما. 

برای شام دمی گوجه درست کردم و دختر دوستم ۷ آمد دنبال فرشته اش. من نمیدانم چرا زیاد میخورم! عصرها دو لقمه کره و مربای شاهتوت می‌خورم! این چند روز تمام شود دوباره پیلاتز را از سر بگیرم. دوتا از بچه های تیمم زنگ زدند که  حالم را بپرسند. 

تمشکهای رسیده را چیدم و چند تا شون را پرندها نوک زده بودند و گذاشتم براشون  تا نوش جان کنند. 

برای پرنده ها چند سری گندم ریختم و گندمم تمام شد. کاسه آب هم برایشان پر کردم.

سالا دشیرازی هم درست کردم و چای دم کردم؛  کمی میوه هم شستم وساعت ۸ رفتم پیاده روی با فرشته کوچولو. سطلها را بیرون گذاشتم. 


میان خیابان چند مرغابی راحت برای خودشان نشسته  بودند. به قول گاندی میزان مدنیت هر جامعه را  از رفتار مردم آن جامعه با حیوانات  میتوان تشخیص داد. 

سر کوچه ایشان را دیدم و برگشتیم خانه. باغ را آب دادیم و دوغ درست کردم و شاممان را خوردیم. هوا کم کم خنک میشد و من کم کم بهتر میشدم.  

ایشان چای نخورد ولی خودم یکی کمرنگ خوردم؛  آخر شب باران گرفت و دمای زمین کم شد. 

آخر شب یکی از دوستانم برایم پیام داد تا کمکش کنم ویزا شینگن بگیرد.  مشخصاتش را گرفتم تا فردا کارهاش را انجام بدهم. 

اینروزها بگذرند و شکلات کمتر بخورم! بیش از هر زمانی غذای تند میخواهم. 

روزهایی هم هست که من خوب نیستم مانند امروز! 


** ماکا ریشه ایست  شبیه شلغم هست و برای هورمون بالانس و پوست خوب است و کلسیم بیش از شیر دارد. هیچ مزه ای هم ندارد! من پودرش را میگیرم. 


آرزو میکنم زیر بارش نعمتهای خدا باشید و حالتان به شود. 


<<خدایا سپاسگزارم که حال دلم را خوب میکنی، برای آرامشم هم همینطور>>








نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد