بهارنارنج

ایشان امروز ۷.۲۵ دقیقه رفت بیرون،  برایش کراسان عسلی گذاشتم با میوه  و آب و کمی خشکبار! ناهار نداشت چون خودش گفت  از بیرون میگیرد که چه خوب. به تختم برگشتم و هیپنوتیزم را انجام دادم،  کمی هم چرخیدم و آخرش  بلند شدم فکر کنم ۸.۴۵ دقیقه بود. بالا و پایین را گردگیری  کردم و دستشویی  ها را تمیز کردم. ملافه و روبالشی ها تخت را هم عوض کردم و روی تشک اسپری آنتی باکتیریال زدم. به کیت پیام دادم تا برای انجام کارش بیاد،  به دوستی پیام دادم که برایش چیزی درست  کرده بودم را بیاید و ببرد. دخترک پیام داد که کسی به من نگفت وسایلت را برگرداندی آفیس  و من امروز تازه دیدم در حالی که خودم به او گفتم و نشانش دادم!!فردا باید بروم آفیس و یک چیزی را ببرم. به دوستی که میزبان شنبه شب بود زنگ زدم  برای تشکر که جواب ندا د و پیام کذاشتم. 

هوا  گرفته،  سرد و بارانی بود،  یکسری ماشین  را روشن کردم و بالا و پایین را جارو کشیدم. ماسک صورت گذاشتم. سه تا سیبزمینی و دوتا تخم مرغ پختم برای شام ایشان که سالاد الویه درست کنم که پشیمان شدم و مایه کتلت درست کردم. غذای فرشته را پختم با سبزیجات. 

میخواستم بروم پیاده روی که دیدم بارانیست بنابراین طی هم کشیدم و دوش گرفتم و لباس گرم پوشیدم و با فرشته  رفتیم بیرون ۲.۲۰ دقیقه رفتیم و ۳ برگشتیم.  یک آفتاب بیجانی از لای ابرها به ما لبخند میزد.خدایا سپاسگزارمهربانیت هستم. 

لیستم پشت سر هم تیک میخورد و همه کارهام سر زمانش انجام شد هرچند برخی به روز دیگر افتاد. چندین بار برای پرندهها سفره مهربانی پهن کردم. 

دوستم برای ۳.۳۰ آمد و آنچه برایش درست کردم را برد،  کاهو و کلم سفید،  کلم قرمز را خرد کردم و با گل کلم و بروکلی شستم و قاطی کردم و یک ظرف بزرگ سالاد درست کردم و گذاشتم توی یخچال. چای دیتاکس هم درست کردم و خودم خوردم. چای با بهار نارنج دم کردم و میوه شستم و توی ظرف جدیدی چیدم،  هندوانه را هم برش زدم و گذاشتم توی کاسه.دور کلمها  سلفون پیچیدم که توی کیسه نباشند و دیدم کشوی آن یکی یخچال پر از خرده سبزیه بنابر این کشو را شستم و خشک کردم و  همه را جا دادم توی کشو.

 ایشان ۵ خرده ای آمد . 

۶  کتلتها را سرخ کردم و یک پیمانه برنج هم خیس کردم و بااینکه  دیر بود اما کته درست کردم  برای ایشان چه کته ای چه شفته ای به به!

از دیروز کمی قیمه هم داشتیم گرم کردم و ۷ شام خوردیم. شهرزاد ۷ را تماشا کردیم و ۷.۴۵ شام خورده،  ظرفها برخی شسته و برخی توی ماشین با قوری چای سبزم و دو تا ماگ رفتم توی تی وی روم. 

کمی تی وی دیدیم،  کتاب خواندم و شهرزاد ۸ دیدیم. 

کمی بافتم،  مادرم سر شام زنگ زد که فردا زنگ میزنم. مادر ایشان پیام پر مهری فرستاده بود که پاسخش را دادم. صورتم را ماساژ دادم. 

امروز صبحانه  یک گلابی خوردم،  ناهار آب کرفس و سیب،  چای عصر با ۲ خرما،  یک مشت بادام و مویز و توت خشک،  چند دانه انگور و شام دوبشقاب پر سالاد. با ماست و آویشن،  دو قاشق برنج و ۴ تا کتلت و با چای سبزم یک تویکس خوردم و چندین لیوان چای سبز و چای دیتاکس. 

یک روزهایی گیریم که چه روزی بود این کار  را کردیم میایم اینجا و تاریخش را پیدا میکنم. 

خدا مهربانیت را سپاس که هر چه بیشتر کنکاش میکنم بیشتر نورت را میبینم. 

هر شب شمعها را روشن میکنم و خانه نورانی میشود درست مانند تو که هر شب فروزانم میکنی و خانه دلم را روشن میکنی.


<<امروز مهرم را پیش پیش میفرستم و عشق را دریافت میکنم>>

نظرات 1 + ارسال نظر
گیسو سه‌شنبه 31 مرداد 1396 ساعت 14:13 http://saona.blogsky.com

سلام ایوای عزیزم خیلی خوشحال شدم وقتی اسمتون رو دیدم که برام کامنت گذاشتین ممنون بهم سرزدید....بهترینا رو براتون آرزو دارم...دوست دارم مثل شما زندگی کنم

سلام گیسو جان، امیدوارم بهتر شده باشی. مطمئنم شما از من بهتر زندگی خواهی کرد با کمک خدا. من هم برایت آرامش و روزهای بهتر آرزو میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد