دکتر میرویم

سه شنبه خوابیدم و خوب خوابیدم. بلند شدم از ایشان میپرسم ساعت چنده؟ 

-نه و پنچ دقیقه 

-وای  وقت دکتر دارم!! 

چست و چابک آماده میشوم و میروم که ۹.۲۰ دقیقه مطب باشم که میرسم. نسخه دارو را میگیرم و ازدکتر میپرسم آزمایش خون چی؟  که  می گوید خوبی و آزمایشهات باشه سالی یکبار. 

بر میگردم خانه و صبحانه،  ایشان  رفت دوش بگیرد و چای دم میکنم و صبحانه میخوریم. ۱۰.۵ میتینگ داریم که میروم  توی آفیس و به کارم میرسم. به دخترک میگویم که برنامه فردام چی هست و ایمیل هم فرستادم که تازه میپرسد ایمیل را می فرستادی؟؟  

میتینگ که تمام میشود زنگ میزند که ۱۵ دقیقه در روز پنجشنبه کار کردی که نمیدانم چی کار کردی!!! چی کار کردی؟  خیلی خودم رانگه داشتم چون به این خانم ربطی ندارد من چه کردم! کارهای خودش را کنار گذاشته و به کارهای دیگران میپردازه!منجرش هم توی میتینگ نبود و داشتند ریپورت مینوشتند دوروزه! 

پس این گفتگوی  فرسایشی کمی کار میکنم و ایشان هم آشپزخانه را تمیز میکند. با فرشته کوچولو میرود پیاده روی و من  دوش میگیرم و ایشان میرود بیرون تا چیزی برای حیاط بگیرد. برای  ناهار عدس پلو با تخم مرغ و  کشمش و پیازداغ و خرما درست میکنم با سبزی خوردن و ماست. من کمی در اتاق آفتابگیرم دراز میکشم  و مدیتیشتنم را انجام میدهم. به دوستم زنگ میزنم که فرشته اش را بیاورد و دخترش میاورد و خیلی بازی میکنند. یک کار برقی داشتیم که  آقایی میاید و کار را خرابتر میکند و هر چی خاک بود میریزد. فرشته دوستم میرود.  برای شام  من یک کاسه آلبالو میخورم و ایشان سالاد. شب دیر میخوابیم.  

پ.ن. خداوندا سپاسگزارم از این همه که به من بخشیدی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد